۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

از آزادی موسوی و کروبی خوشحال میشویم ولی تسلیم افکار شوم و شیطانی حکومت فاشیستی خامنه ای نخواهیم شد

حوادث جالبی در حال رخ دادن است؛ در حالی که نوریزاد عزیز تمام سعی خود را برای نابود کردن تقدس خامنه ای به کار برد و او را به چالشی عمیق فرو برد، طرح شکایت از خامنه ای در سطح بین الملل کلید خورد و نظام به ظاهر مشروع اسلامی خود را آماده اتفاقات تاره دید،
از طرفی انتخابات فرمایشی مجلسی در پیش است که توسط اصلاح طلبان حمایت نشد و از ان سو تحریم این انتخابات توسط گروههای مبارز بود که خود مشکل بزرگی برای نظام درونی حکومت بود ،



حکومت در کنار این مشکلات، دغدغه های دیگری نیز داشت، رهبران جنبش سبز که در حبس به سر می بردند تبدیل به کابوسی برای آنها شدند، حبس انها هر چند از آتش اعتراضات در سطح خیابان کاست و مبارزات را به خانه ها برد، ولی تاثیری در روند فرار از مشکلات نظام پوسیده اسلامی نداشت و شد بزرگترین سد راه آنها برای مبارزه با مطالبات حق طلبانه مردم،



اگر آگاهانه باندیشیم به این باور خواهیم رسید که هیچ حرکتی ازسوی نظام دیکتاتوری بدون برنامه نبوده و تمام حرکتها با برنامه دقیق برای جلوگیری از فشارهای داخلی و خارجی انجام میشود، از جمله این حرکات دادن مجوز ماهانامه به خاتمیست که به گفته بعضی از نزدیکان حکومت، آنالیزور جنبش محسوب می شد و سپس شایعه آزادی رهبران جنبش از حصر خانگی بود،

فارق از حقیقی بودن این شایعه و خشنودی از آزادی آنها، بدون شک نباید تسلیم این صحنه سازی های حکومت شد و با اتحاد بیشتر و البته بدور از احساس ، با تحریم انتخابات بزرگترین ضربه را حکومت فاشیستی و دیکتاتور پرور جمهوری اسلامی خواهیم زد....





۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

همسر آریا آرام نژاد:نمی توانم درک کنم بیست و چهارروز یعنی چقدر نبودنت.ظلم هر کجای تاریخ که اتفاق بیفتد نامش همان ظلم است

نمی توانم درک کنم 24 روز یعنی چقدر نبودنت ،اما میدانم این روزها چیزی به بزرگی زندگی برای من کم شده است . .متاسفم که باید اعتراف کنم تو،عزیز دل ، عمیقا دچار اشتباه شدی،.تو متهم به انسان ماندن وتعهدی .تو مجرمی به دلیل احساس وظیفه در قبال سرنوشت کشورت ،باید به اعتقاداتت اعتراف کنی ،وپاسخگو باشی،در قبال این ظلمی که به خاطر رعایت کردن شرافت هنریت، به جامعه هنری تحمیل کردی. اشتباهات فاحشت را جبران کن،!تو محکومی به نبستن چشمها .نبستن گوشها.وغیر قابل ببخش تر ازهمه اینکه، تو محکومی که نه تنها بی پروا وبا وقاحت دروغ نگفتی ،بلکه صدای حقگویت را آنقدر بلند کردی تا خراب شود روی سر تصمیمات اشتباهی که به قیمت تاراج رفتن ایران و ایرانی گرفته میشود. چه گناهی بزرگتر ازاین می تواند باشد که " درد مردم" را فریاد بزنی، آیا نمی دانستی که مُجازی ومی توانی ،یا سکوت کنی ویا" دزد مردم" باشی،دزد روح وروان خسته هم وطنانت، ودراین روزها که زخم های تازه وکهنه ، گوش خراش تر از هر فریادی آوار میشوند، باید انها را در تنهائی وسکوت درمان که نه " محو" کنیم .عزیز دل ،اینجا خدا خیلی زود تر از آنچه فکر کنی آه مظلوم را میشنود واین ویرانه هایی که می بینیم تاوان آن آه یست که با ضجه ها کشیده شد وحالا همه با هم تاوان میدهیم، وبه باد رفتن اعتماد واعتقاداتمان را به نظاره می نشینیم .ای کاش میدانستی تو غریبه تر ونامحرم تر از آنی که بخواهی انسانیت کم کم مهجور شده را به داعیه داران مدعی یاد آوری کنی. این روزها که در سلول کوچکت ،همدمت،تنها،تنهائی ست،وتو تاوان معصومیت قلبت رامیدهی ،چه کسی خبر از بغض های سمجی دارد که بارها وبارها گلویت را فشردند ومانع از خواندن این ترانه ها شدند؟آیا کسی که به جرم خواندن" لمس آزادی" مشت به دهانت کوبید،همان صدای محزونت را وقتی " وصیت نامه" را می خواندی شنیده بود ؟کاش می دانست ظلم هرجای تاریخ که اتفاق بیفتد نامش همان ظلم است. کسی خبر ازعمق عشق تو به سرزمینت دارد؟ آنقدر که زخم زبانهای دوستانت هرچند روح بلندت را غمگین میکرد تو راناامید نکرد وتو با شور وشوقی می خواستی بخوانی از امید به آمدن فردائی بهتر،.بخوانی واینکه هنوز فرصت هست برای آبادی ،همدلی . این قلب بزرگت به امید چه، پرتپش تر میشد؟ .چه تلاش بیهوده ای نازنینم ... ..تومی توانستی هر کجای این دنیای بزرگ باشی وبرای سرزمینت هرچه می خواهی در امنیت وبا افتخار بخوانی .اما اینجا! این چه گناه نابخشودنی بود که مرتکب شدی ،؟اینجا باشی واز امید برای بهتر شدن بخوانی ؟؟چه جرمی سنگین تر ازاین میتواند برای یک هنر مند باشد تا به زندان راهنمائی نشود .؟این روزها که نان وخدا را باهم می خورند ،قناری سرمست ،سهم تو شاید سکوت بود،نه صدا. چرا نمی دانستی اینجا عاشقانه های هجو خریداران پر پا قرصی دارد، و تو جوجه ادرک زشت منفور میشوی بین آن همه زیبائی وملاحت ؟ حالا ماندی در انفرادیت و تنگ نظری هارا به جان میخری ،روزهایت را به جرم صداقت ،بی آفتاب میگذارنی تا فراموش نکنی ،شرافت واحساس وظیفه را مثل بسیاری، باید بگذاری در پستوی نمناک وجدانها ونان تعهد رابه نرخ روز بخوری.،ماندی ،تا یادت بماند اینجا ایرانی شده که گاهی انتقاد به قیمت زندگی تمام میشود، چه برسد به هنر وتعهد که این روزها هووی یکدیگر شده اند وانگار سر سازگاری ندارند، وتو عزیز دل محروم میمانی از همه دوست داشتن هایت، اگر بزرگوارانه کبک ها را فراموش کردی،سوراخ موش های مجلل را، وعافیت طلب هائی را که هر از چند گاهی برای اعلام حضور پاک وپاکیزه شان یکی به نعل میزنند ویکی به میخ ..تا از این دوران پر تلاطم به سلامت و بی هزینه عبور کنند ودوباره با ژست های روشنفکرنه وطنازی هایشان در خیالشان بشوند محبوب قلبهای مردم خسته ای که گوششان پر شده از...این دلسوختن ها ی تلخ به پایان می رسد، اما چه وقت ،مردان سایه به این نتیجه شیرین میرسند که دشمن بودن الماسهای چون تو ، توهمی بیش نبوده . روزی که بی تاب بودن ها، که در روح وجان رنج کشیده ات مینشیند تو را هنر مند مغضوب نسازد .روزی که همه همخانه هایت ،بدانند که این ذات هنرمند توست که تو را وادار به دیدی متفاوت ونقادانه به جهان میکند..واین بی پروا از امید خواندن تو هدیه ایست به قلبهای غمگینی که به عشق این سرزمین می تپند .من شرمگینم از تو وچشمان زیبابین وصدای صادقت به دلیل روزهای سختی که میگذرانی. از تونازنین ، به خاطر ظلمی که بر تو میرود وغربتی که خانوداه بزرگوار هنربه آن دچار شده، شخصا عذر خواهی میکنم که آن همه حسن نیت ومرام ،این چنین ناروا وزشت پاسخ داده میشود.