۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

کروبی: در روز قدس متوجه می شوید که مردم از چه فکر و اندیشه ای حمایت می کنند،

مهدی کروبی دبیرکل حزب اعتماد ملی روز شنبه در جمع اعضای شورای مرکزی این حزب تلویحا به درخواست های برخی مخالفان برای دعوت مردم به شرکت در راهپیمایی روز قدس پاسخ داده است.ایده شرکت در راهپیمایی روز قدس توسط مخالفان از چندین روز پیش در سایت های اجتماعی همچون "فیس بوک" و "بالاترین" مطرح شده بود.اکنون مهدی کروبی آنگونه که بیشتر سایت های خبری نزدیک به اصلاح طلبان در ایران گزارش داده اند، گفته است: "شما در روز قدس نیز بار دیگر قدرت مردم را خواهید دید و متوجه می شوید که مردم از چه فکر و اندیشه ای حمایت می کنند، زیرا مردم به قول شما خودشان می فهمند و درباره آنچه روی داده است داوری می کنند."این بخش از سخنان آقای کروبی که به راهپیمایی روز قدس مربوط می شود بعدا از سایت "سحام نیوز" پایگاه اطلاع رسانی حزب اعتماد ملی برداشته شد.
آقای کروبی علیرغم تهدیدهای تازه رئیس جمهوری ایران همچنان به اعتراض هایش نسبت به نتایج اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری و چگونگی برخورد با معترضان ادامه می دهد. محمود احمدی نژاد روز جمعه در سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه تهران خواستار پیگرد کسانی شد که به گفته وی اغتشاشات بعد از انتخابات را سازمان داده بودند. هرچند او از کسی نام نبرد اما بسیاری آن تهدیدها را متوجه میرحسین موسوی و مهدی کروبی دانسته اند.
آقای کروبی در سخنانش همچنین نظریه ای را در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری مطرح کرده است که پیش از این نیز برخی معترضان به آن پرداخته بودند؛ اینکه اعلام پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات 22 خرداد نه لزوما نتیجه دستکاری در آرا بلکه حاصل اعلام ارقام ساختگی و از پیش تعیین شده است.
او مدعی شد که اصطلاح "تقلب" برای انتخابات صحیح نیست بلکه انتخابات، "سهمیه بندی شده" و بنابراین "سالم نبوده است."

آقای کروبی توضیح داد:
"در این انتخابات یک سهمیه بندی صورت گرفت و به هر یک از کاندیداها یک میزان رای اختصاص یافت. برای احمدی نژاد 25 میلیون، موسوی 13 میلیون و برای بنده 300 هزار رای و برای محسن رضایی نیز میزان رای اختصاص یافت که این سهمیه بندی پیامی داشت."
او افزود: "هرچند مسئولانی که چنین برنامه ای را تنظیم کرده بودند به هیچ یک از نتایجی که از آن تقسیم رای مد نظر داشتند نرسیدند و حتی نتیجه ای عکس گرفته شد که بنده در آینده در این باره صحبت خواهم کرد. ولی بنده بدون توجه به این مسائل با قاطعیت به راه خودم ادامه دادم و ما باید در میدان حضور داشته باشیم و نشان دهیم که زنده هستیم."
دبیرکل حزب اعتماد ملی در سخنانش به این پرسش اشاره کرد و گفت: "متاسفانه با این شیوه برخوردی که در پیش گرفته شده است به سمت یک چاه ویل حرکت می کنند و هیچ کس نمی داند که سرانجام به کجا خواهیم رسید. هرچه فکر می کنیم نمی توانیم به تحلیل درستی از اتفاقی که افتاده است برسیم و سرنوشت مشخص نیست ولی من امیدوارم که هرچه است به منافع ملی کشور ضربه ای وارد نشود."
آقای کروبی در عین حال افزود: "باید در این دوران سخت پایمردی و ایستادگی کنیم. این روزهای سخت هم به زودی می گذرد."
آقای کروبی که اظهارات او درباره احتمال تجاوز جنسی به بازداشتی های پس از انتخابات خشم بسیاری از محافظه کاران حاکم را برانگیخته است اذعان کرد که مخالفان در شرایط سختی به سر می برند و گفت: "اکنون امکاناتمان بسیار محدود است و بسیار تحت فشار هستیم بسیاری از کسانی که دانشگاهی بودند و یا فعالان سیاسی که از ما حمایت کردند اکنون تحت فشار قرار دارند و در شرایط سختی قرار داریم ولی باید ایستادگی کنیم تا از آن عبور کنیم."
گزارش های منتشر شده در روزهای گذشته حاکی است که سایت "سحام نیوز"، سایت رسمی حزب اعتماد ملی، فیلتر شده و آقای کروبی نیز به این موضوع اشاره کرد: "نباید حوادثی که روی داده موجب انفعال شود بلکه باید نشان دهید که مصمم هستید و از میدان بیرون نمی رویم. بنابراین غم توقیف روزنامه و سایت را نخورید بلکه نشان دهید که با اراده به راه خود ادامه می دهید."
'قضاوت نهائی با مردم باشد'
با وجود آنکه دولت و رهبر ایران می گویند که تقلبی در انتخابات صورت نگرفته و آقای احمدی نژاد با اکثریت قاطع برنده شده است اما دبیرکل حزب اعتماد ملی گفت به نظر او دولت می داند که "مردم" نتایج اعلام شده را قبول ندارند و به همین دلیل از روی "ترس" عمل می کند.
آقای کروبی گفت: "به نظر می رسد که شما بهتر می دانید که مردم حرف هایتان را مبنی بر سالم بودن انتخابات قبول ندارند و پیش بینی می کنید که قضاوتشان متفاوت از آنچیزی است که شما می خواهید."
او افزود: "اگر معتقد هستید که مردم پشتیبان شما هستند پس چرا هر کجا که برنامه ای حتی برای فاتحه ای برگزار می شود مجموعه عظیمی از نیروهای امنیتی و انتظامی سپر به دست در آنجا به حالت آماده باش می ایستند؟".

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

رضا شاهد زنده که مدعای کروبی می باشد

پس از نامه کروبی به هاشمی رفسنجانی مبنی بر آزار و تجاوز جنسی در زندانهای ایران مسئله تجاوز در زندانها بار دیگر بر سر زبانها آمد و مسئله مهم پس از انتخابات شد.در حالی که همچنان مدافعان کودتای 22 خرداد و سران حکومتی خبر و ادعاهای موجود را کذب محض می خوانند و حتی کروبی را به مجازات اسلامی و حد محکوم میکردند، گزارش جمعی از نمایندگان مبنی بر ثابت شدن این مطلب که در بازداشتگاهها با باتوم و شیشه های نوشابه به بازداشتیها تجاوز میشده مقداری از پرخاشگری های آنها کاسته و حتی درموضع گیریهای تند قبلی خود تجدید نظر کرده نرمش را جایگذین اظهارات تند کردند.آقای خامنه ای(خ.ر) اقرار کرد پس از انتخابات به بعضیها ظلم شده . رئیس مجلس که فردای ادعای کروبی مبنی بر تجاوز در بازداشتگاهها آن را غیر ممکن خوانده بود، از آقای کروبی خواست تا مستندات خود را ارائه کند و قوه قضاییه شرط کروبی را مبنی بر افشا ننمودن نام افرادی که به آنها تجاوز شده بود را پذیرفت.

این حرکات سران نظام به قدری شتاب زده بود که گویی شوک بزرگی به آنها وارد کرده بود.


شاهد این ادعا خامنه ای رهبر (خ.ر) بود که پس ازگزارش جمعی از نمایندگان مجلس اینگونه اعلام نمود که نباید حوادث دردناک کوی دانشگاه و زندان کهریزک باعث شود اصل ظلمی که بر انتخابات روا شده فراموش شود و به نوعی بر اتفاقات کهریزک صحه گذاشته و در مقام رفع این گونه ضایعات بر آمد.


محمود احمدی نژاد (ا.ن) که هم برای دفاع مجدد از انتخابات و هم درخواست برای رای اعتماد به دولت خود به نماز جمعه این هفته تهران رفت، در اشاره سربسته به ادعای مطرح شده از سوی مهدی کروبی، رییس پیشین مجلس و نامزد معترض انتخابات مبنی بر تجاوزهای جنسی در بازداشتگاهها گفت: "شواهد و دلايلي داريم كه نشان مي‌دهد ساحت نيروهاي انقلابي، نظامي، امنيتي، اطلاعاتي از اين اقدام شرم‌آور مبرا است" و بر تجاوز درزندانها مهر تایید میزند.


پس به راستی در زندانهای ایران چه در گذشته و چه اکنون گویی اتفاقاتی افتاده است که صاحب این نظام، که گویی مردم می باشند، نا محرم فرض شده و بر اساس مصلحت نظام همچنان نه تنها رتبه دوم شهروندی بلکه تنها وسیله ای برای رسیدن به اهداف نظام فرض می شوند.


رضا شاهد زنده که مدعای کروبی می باشد


یکی ازاین مستندات پسری ایرانی می باشد که که رو در روی تندرو ها ایستاد از تجاوز در زندان گفت.رضا، 15 ساله و ساکن یکی از شهرهای بزرگ ایران است که در جریان ناآرامی های پس از انتخابات دستگیر شد و بارها در زندان مورد تجاوز قرار گرفت.رضا نمی خواهد از خانه خارج شود، از تنهایی می ترسد و می خواهد به زندگی خود خاتمه دهد، و درک اینکه چرا او به چنین شرایطی دچار شده سخت نیست. او20 روز زندانی بود و مورد ضرب و شتم سوء رفتاری قرار گرفته که به رفتارهایی که در زندان ابوغریب صورت می گرفت شباهت دارد، که ایران آمریکا را [به خاطر حوادث آن زندان] تقبیح کرد.
رضا شاهد زنده مدعای مهدی کروبی در مورد تجاوز سازمان یافته به بازداشت شدگان پسر و دختر برای خرد کردن اراده آنها می باشد . رفتاری که با این پسر صورت گرفت نشان می دهد نظامی که خود را پرچمدار ارزش های اسلامی می داند حاضر است تا چه اندازه برای سرکوب کردن میلیون ها نفر از شهروندانش که مدعی تقلب در انتخابات هستند، پیش برود.

او میگوید :
در شب اول حضور در زندان سه نفر که با لباس شخصی در میان زندانیان بودند، مرا"مقابل چشمان دیگر زندانیان" و در حالیکه "می گفتند این کار را برای خدا انجام می دهند" مورد تجاوز قرار دادند.
وقتی من به یک بازجو "که به نظر مهربان می رسید" معترض شدم که مورد تجاوز قرار گرفتم ، "بازجو نیز دستور داد مرا را ببندند و با گفتن اینکه 'یاد می گیری این داستان ها را جای دیگر تعریف نکنی' بار دیگر به من تجاوز کردند.
او نه تنها جزئیات چند مورد دیگر تجاوز به خود(از جمله "توسط ماموران پلیس") را شرح می دهد بلکه می نویسد پس از انتقالم و 130 نفر دیگر از بازداشت شدگان به دادگاه انقلاب اسلامی شهرمان، من و چند نفر دیگر را "با هدف ارعاب جهت جلوگیری از گفتن حوادثی که بر آنها رفته" از دیگران جدا کرده و ما را مجبور به برقراری ارتباط جنسی با یکدیگر کردند.و به ما گفتند که این کار برای "پاک شدنمان[از گناهان] انجام گرفته است.
رضا پس از آزادی با قرار وثیقه و "هشدار نهایی که درباره این رفتار چیزی به کسی نگوید" توسط یک پزشک آشنای خانوادگی مورد درمان قرار گرفت.درمان صورت گرفته بر روی رضا نشان می داد جراحت های فیزیکی او با آنتی بیوتیک و داروهای مسکن مورد درمان قرار میگیرد، اما امکان انجام معاینه داخلی به هیچ عنوان وجود نداشت.
رضا از نظر روحی "به شدت آسیب دیده وبه سختی می تواند بخوابد.
حتی پزشک معالج رضا وجود موارد مشابه در بازداشت شدگان دیگر را تایید می کند و می نویسد: "ما موارد بسیاری در بیمارستان داریم اما نمی توانیم گزارش بدهیم. اجازه نمی دهند پرونده تشکیل بدهیم."



آیا شدت بی اعتنایی به شان انسان، بد رفتاری بی حد و حصر و خارج از موازین قانونی، مداخله مقام های قضایی در تجاوز و ممانعت از دستیابی بازداشت شدگان به حق دسترسی به خدمات بهداشتی و پزشکی، همان مدینه فاضله ایست که مردم را به پای صندق های رای کشاند و یا همان رافت اسلامی است که بر بازداشت شدگان روا گشت ؟


به راستی آیا میتوان ادعای احمدی نژاد (ا.ن) را مبنی بر این که بسيجي‌ها، فداكارانه به خيابان‌ها آمده و براي جلوگيري از تعرض به حقوق افراد و شكستن شيشه‌هاي مغازه‌ها كتك خوردند و دم بر نياوردند قبول کرد؟


آقای رئیس جمهور غیر منتخب مردم : نفوذي‌هاي جريان برانداز در سناريوي دشمن چه کسانی بودند که به بازداشتگاهها برای تجاوز به خلق الناس راه یافتند، فساد کردند، تجاوز کردند، شکنجه های قرون وسطایی دادند؟


به راستی تو در کجای این مردم جای داری که خود را رئیس جمهوری با پشتوانه 40 میلیون رای می خوانی ؟

arman-8/6/88

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

به عطریانفر : بهت میگم بگو مکانیکی چرا نمی فهمی

همگان بیدادگاه نمایشی ابطهی و عطریانفر را دیدیم و شنیدیم .پس از این دادگاه این دو چهره سیاسی که به اتهام ایجاد تنش در نظام جمهوری اسلامی و بر پایی انقلاب مخملی در داخل نظام اعتراف کردند، در کنفرانس خبری نیز مطالبی را بیان نموده که بسیار جالب توجه بود.در حالی که ابطهی مشغول سخنرانی پشت تریبونهای صدا و سیما و خبرنگاران بود عطریانفرمشغول تمرین خواندن یا هیجی کردن دستخط و یا مطالبی است که از قبل برایش آماده کرده بودند. در جایی عطریانفرد گویی نتوانسته دست خط را بخواند و رئیس دادگاه آن را برایش هیجی میکند.به کلمه مکانیک دقت کنید.بسیار جالب است که نظام دستپاچه اینگونه آثار را از خود به جا می گذارد.
خودتان فیلم را ببینید و برای دیگرا نیز بفرستید.

رادیو ایران اعلام کرد : تعطیلی مدارس و دانشگاهها در سال جدید


در حالی که هنوز ستاد مبارزه با آنفلوآنزای نوع A درباره تعطیلی مدارس تصمیمی نگرفته است و اعلام نتیجه را زود اعلام کرده، رادیو ایران در گزارشی امروز اعلام کرده مدارس و دانشگاهها قریب به یقین تعطیل خواهند شد .این در حالی است که حرکت جنبش سبز به سمت راه کارهای جدیدی در پیش است و نهضت فراگير”راه سبز اميد“ از سوي نخست وزير دوران جنگ ایران و عراق و رئیس جمهور منتخب مردم ایران در انتخابات 22 خرداد رسما به عنوان تشكيلاتي كه وي خواهان تاسيس آن شده است‏، تلويحا اعلام موجوديت كرد‎ه بود.با در نظر گرفتن تحلیلهای دولت جهت تعطیلات مدارس و دانشگاهها به نظر میرسد که جنبش سبز یا به روایتی همان راه سبز امید اولین ضربه را به تشکیلات حکومتی زده و آنها را به تکاپو انداخته باشد. تصور بر این است در صورتی که دانشگاهها و مدارس گشوده شده این حرکت با سرعت بیشتری به کار خود ادامه خواهد داد.تعطیلی مدارس و دانشگاهها اگر به راستی انجام شود ما را به یاد دوران ستم شاهی خواهد انداخت که مدتها مدارس و دانشگاهها را به بهانه های پوچ و واهی تعطیل کردند تا از حرکت انقلابی مردم جلوگیری کنند.

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

کاوه نیز سبز می پوشید



در زندگی خود همواره به این موضوع اندیشیده ایم که چرا پای در این کره خاکی نهاده ایم.این همان چیزیست که آدم و حوا را به زمین پیوند داد تا در مقابل جهل شیطان که همان واقعیت وجود انسان است ایستادگی کند و این بود فلسفه زندگی جاوادان بشری.در این راه بشر راه شر و خیر را پیمود و از نخستین روزهای زندگی در این کره خاکی نماد خیر و شر در قامت هابیل و قابیل شکل گرفت و پاکیها و زشتیها به نمود آمدند . انسان خود را در برابر شیطانی بزرگ تر دید که همانا نفس درونش بود که همواره می کوشید بسان دوستی کنار ابلیس به زشتیها مسیری زیبا دهد و در مقابل، پاکیها را زشت تصویر کند.در حالی که انسان مخلوق ایزدی بود بزرگ و توانا و درونش منفعل از ساختاری خدایی که شیطان را هیچ می پنداشت و نفس را کودکی خردسال در مقابل توانایی خدادادی خویش.
سالیان سال خیر و شر در تقابل با هم داستانها ساختند و تاریخها .. انسان ِ پاک بود که هر روز خود را دورتر میدید از ایزد خویش ولی حتی در شرایطی که خود را شکست خورده شیاطین میدید امیدوار به بازگشتی دوباره بود و سخت میکوشید خود را دوباره به منبع خویش نزدیک تر کند.در ظلم محو نشد و امیدوار در انتظار فرجی بود از جنس ایزد منان و سخنی در لابلای برگ برگ تاریخ گذشته اش که پرچم ظلم را بسوزاند، ظالم را نابود کند .
به راستی آیا فلسفه وجود انسان همین نیست ؟
در تاریخ ایران باستان خیر و شر همواره در تقابل هم بودند.چه بسیار ضحاکها که بر تیغ عدالت کاوه های این مرز و بوم گردن نهادند و چه رستمها که غولهای سپید و سیاه را در هم فرو ریختند.
ایران ما هیچ گاه نخواسته ریشه های فساد را در خاکش حس کند و خود را خار و ذلیل مردمی نادان و بی خرد پندارد . آری کاوه گر بود جامه سبز می پوشید و در راه ِ نبردی سخت در مقابل ظلمی دیگر می ایستاد .
کاوه زمانه منم و تویی ..ما هستیم که می خواهیم ریشه ظلم و فساد را نابود کنیم و به انسانیت خود جلایی دوباره دهیم.سرزمینمان که کوروش بارزترين شخصيت جهان باستان، نمادی از زیبایی اوست، به فرزندانش دل بسته.برای احیای او و تاریخش دوباره زنده خواهد شد.با باور سبز خود ، با بودنمان در راهی سبز ، طراوت و زندگی جاوید را به خود و سرزمینمان ایران تقدیم خواهیم کرد.

arman-88.6.1

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

اسامی شهدا در خیزش كنونی ایران (کودتای 22 خرداد)

چندی پیش براین آمدم تا فهرستی از کشته شدگان اخیر تهیه کنم و به خاطر مشکلات پیش رو این کار با تاخیر و به کندی پیش می رفت تا این که بعد از کنکاش در اینترنت به ناگهان با کتابی آشنا شدم که اسامی تنی چند از کشته شدگان را همراه توضیحاتی چند به تحریر در آورده بود و من نیز بنا به اصل وظیفه شرعی و اجتماعی و به نام آزادی ایران، اسامی را در اینجا آوردم تا در حد خود کاری کرده باشم :

گیرم که می زنید

گیرم که می کشید

با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟!


این جزوه را تقدیم می کنیم پیش از همه، به مادران و افراد خانواده یاران جانباخته در خیزش نوین مردم ایران. به کسانی که با بار سنگین اندوه، استوار ایستاده اند. به کسانی که با شعله خاموشی ناپذیر خشم در دل، فریاد آزادی سر می دهند و از افشای رژیم استثمار و ستم و جنایت باز نمی ایستند. طی بیش از ۳۰ سال که از حاکمیت ارتجاعی مذهبی در ایران می گذرد، تعداد بیشماری از فرزندان مبارز و آگاه مردم به دست رژیم به قتل رسیده اند. تعداد بسیار بیشتری زندان و شکنجه را به جان خریده اند؛ و همه این جنایات برای این انجام شده که موجودیت و منافع کل جمهوری اسلامی، فارغ از این یا آن جناح، حفظ شود. اوج این جنایات، قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶٧ بود. اینک خون های پاکی که ۲۱ سال پیش ریخته شد، به رود خون های جوان امروز پیوسته است. اینک، خشم و نفرتی که سال به سال روی هم انباشته شده، می رود تا به یک انفجار عظیم سیاسی و اجتماعی منجر شود. باشد تا این بار آگاهانه، و بر مبنای یک دورنمای روشن و اهداف و خواسته های مشخص، پیشرو و نوین، راه پیروزی را بپیماییم. دراین جزوه تلاش کرده ایم نام، برخی مشخصات و تصویر گروهی از دختران و پسران را که به دست مزدوران جمهوری اسلامی در خیابان ها یا در شکنجه گاه ها کشته شده اند را گردآوری کنیم. این اطلاعات، حاصل کار شمار زیادی از افراد شناخته و ناشناخته است که طی دو ماه اخیر، هر خبری در مورد جانباختگان را به سایت ها و وبلاگ های مختلف رسانده اند. بدون شک این لیست کامل نیست. متأسفانه ابعاد جنایت گسترده تر از اینهاست و در جریان تحولات جاری، ما با صدها مورد از ناپدید شدگان روبروییم. همینجا از همه کسانی که این جزوه را در دست دارند می خواهیم که هرگونه اطلاعات تکمیلی در مورد جانباختگان این لیست، و نیز در مورد سایر یــــاران به خـــون خفته مان که هنوز نام و نشانی از آنان منتشر نشده را در اختیار همگان قرار دهند. شما می توانید اطلاعات خود در این مورد را به نشانی زیر ایمیل کنید:

Bazr1384@gmail.com


نداآقاسلطان:

(بهمن ۱۳۶۱ در تهران - ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در تهران)‌ در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ (۲۰ ژوئن ۲۰۰۹) در محلهٔ امیر آباد تهران (خیابان کارگر شمالی، تقاطع خیابان شهید صالحی و کوچهٔ خسروی) به ضرب گلوله کشته شد. «ندا» در خارج از ایران و در ایران، بعنوان سمبل ندای اعتراض ایرانیان و ندای آزادی خواهی ایرانیان و سمبل صدای اعتراض دمکراسی خواهان در این اعتراضات شناخته می‌شود. محل دفن: بهشت زهرا قطعه ٢۵٧ ردیف ۴١ شماره ٣٢ سهراب اَعرابی:سهراب اعرابى ١٩ ساله؛ سال آخر دبیرستان و آماده براى امتحان كنكور در جریان خیزش انقلابی در روز شنبه ٣٠ خرداد بازداشت و به مكان نامعلومى منتقل مى شود. بعد از پیگیریهاى پى در پى خانواده بخصوص مادرش متوجه مى شوند كه وى در زندان اوین است. مادر این جوان در روز سه شنبه ١۶ تیر با گذاشتن كفالت در دادگاه انقلاب هر روز بعد از ظهر منتظر آزادى فرزندش بود، با وجود این كه این مادر مى دانست كه فرزندش در زندان اوین است، ولى خیلى نگران بود و مى گفت مى ترسم بچه ام را بكشند. این مادر عكسى از فرزندش تهیه كرده بود و به هر زندانى كه آزاد مى شد عكس عزیزش را نشان مى داد و از آنها مى پرسید كه آیا او را مى شناسند و یا در زندان دیده اند؟ او مى گفت به هر كجا و هر كسى مراجعه مى كنم جواب نمى دهند و می گویند صبر كن آزاد می شود. این مادر كارش از صبح تا شب جلو زندان ماندن شده بود تا اینكه یك دفعه از طرف قاضى مرتضوى خبر آمد كه سهراب اعرابى در زندان درگذشته است. خانواده اش را خبر كنید تا جنازه فرزندشان را تحویل بگیرند.

اشکان سهرابی

(۱۳۶۸ - ۳۰ خرداد ۱۳۸۸):جوانی بود که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ بر اثر اصابت سه گلوله به سینه‌اش درگذشت. محل دفن: قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ۵٠ شماره ١٩- خواهر اشکان دربارهٔ ماجرای قتل و آخرین دیدار با برادرش چنین گفته‌ است:من به همراه مادرم در منزل بودیم. اشکان تازه از باشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابان‌ها در حال تظاهرات هستند و همه جا آتش گرفته‌ است. گفت که با زحمت به منزل رسیده‌ است و نیروهای گارد ویژه همهٔ خیابان‌های اطراف را بسته‌اند و مردم را متفرق می‌کنند. مادرم از من خواست که مانع از برگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم، اما شلوغی‌های خیابان ما هر لحظه بیشتر می‌شد. مردم به کوچه‌ها و منازل پناه می‌بردند. صدای شعارهای مختلفی را می‌شنیدیم و صدای تیراندازی و بوی گاز اشگ‌آور همه جا را گرفته بود. از اشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زد و از خانه خارج شد: «نگران نباش، بر می‌گردم.»

ترانه موسوی (۱۳۶۰ - ۱۳۸۸):

ترانه موسوی، دختر جوانی که در تجمع مسجد قبا توسط نیروهای لباس شخصی و بسیجی بازداشت شده بود.پس از چند هفته بی خبری سرانجام پیدا شد. از ترانه جز جسد سوخته ای در حوالی قزوین چیزی باقی نمانده است و نیروی انتظامی خانواده او را با تهدید و ارعاب وادار به سکوت کرده اند. ترانه موسوی بنا بر شهادت چند بازداشتی دیگر، آخرین بار در مقر پایگاه بسیج در حین بازجویی دیده شده است. نیروی بسیجی پس از آن این دختر جوان را از دیگر بازداشتیان جدا کردند و به او تجاوز جنسی کردند. ترانه موسوی چندین بار و توسط چندین بسیجی به وحشیانه ترین شکل ممکن مورد تجاوز قرار گرفت. بر اثر شدت جراحات وارده به رحم و مهبل بیهوش شد. بسیجیان که دیدند کار به جای باریک کشیده است بدن نیمه جان او را به بیمارستان امام خمینی کرج بردند، به این امید که پارگی رحم و مهبل و مقعد او را به سانحه تصادف رانندگی نسبت دهند. در بیمارستان اما با معاینه پزشک معلوم می شود که علت جراحات وارده نه سانحه تصادف بلکه تجاوز جنسی بوده است. نیروهای بسیجی که به شدت سراسیمه و نگران شده بودند با مشورت و هماهنگی مقامات بالاتر خود پیکر نیمه جان و بیهوش ترانه را از بیمارستان خارج می کنند و به کلیه پرسنل بیمارستان دستور اکید می دهند در این باره سکوت کنند و با احدی صحبت نکنند. پرستاری که نمی خواهد نامش فاش شود اما، ترانه موسوی را شناسایی می کند. نیروهای بسیجی او را به یکی از بیابانهای خلوت اطراف قزوین می برند. در همان حال که بی هوش بوده مجدداَ به او تجاوز می کنند و بعد بر روی تن نیمه جانش بنزین ریخته و او را به آتش می کشند. به امید اینکه کلیه آثار و نشانه های تجاوز را از بین ببرند. کیانوش آسا:متولد کرمانشاه، دانشجوی ترم چهارم کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران بود. او در جریان تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران ناپدید شد و روز ۳ تیر ماه ۱۳۸۸ در سردخانهٔ پزشکی قانونی توسط خانواده‌اش شناسایی شد. آسا در اثر اصابت دو گلوله توسط لباس شخصی ها کشته شد. پیکر کیانوش در شهر کرمانشاه به خاک سپرده شد. مراسمی به مناسبت یادبود این جان باخته در دانشگاه علم و صنعت ایران در ٧ تیر با وجود تهدید گسترده مسئولان دانشگاه و وزارت اطلاعات برگزار شد.

یعقوب بروایه (تیر ۱۳۶۱ – تیر ۱۳۸۸):

دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تئاتر در دانشکده هنر ومعماری دانشگاه تهران، روز چهارم تیر ماه توسط نیروهای بسیج از بام مسجد لولاگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله توسط دوستانش به بیمارستان لقمان انتقال یافت اما به رغم تلاش پزشکان برای جان وی، در نهایت دچار مرگ مغزی شد و به شهادت رسید. یعقوب بروایه فرزند دوم یک خانواده پنج نفری و اهل اهواز بود. وی متولد تیرماه ١٣۶١ بوده و در هنگام مرگ تنها ٢٧ سال سن داشت. به نوشته برخی سایت های خبری یعقوب بروایه که در کنترل کامل مامورین تحت مداوا قرار داشت، از این حادثه جان سالم به در نبرد. او تنها دقایقی پیش از مرگ چشم گشود، دستان مادرش را گرفت و زیر لب گفت: مادر من برای آزادی کشته شدم... و چشم فروبست. گفته می شود مأموران امنیتی پیکر بی جان یعقوب را تحویل گرفتند و به محل نامعلومی بردند و سرانجام بعد از ٤٨ ساعت به خانواده او اطلاع دادند جسد یعقوب به خاک سپرده شده است. مأموران از خانواده او تعهد گرفته اند که از هرگونه اطلاع رسانی و برگزاری مراسم برای او خودداری کنند.

محمد کامرانی:

جوان ۱۸ ساله‌ای بود که در جریان نا آرامی‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ در روز ۱۸ تیر در نزدیکی میدان ولیعصر تهران دستگیر شد و به بازداشتگاه کهریزک انتقال یافت. طبق گفته خانواده وی، محمد را در حالیکه تقریباَ نیمه جان بوده و سراسر بدنش علائم باتوم و شکنجه بوده به تخت بیمارستان بسته بودند، تا امکان فرار نداشته باشد. با تلاش خانواده بالاخره می توانند محمد را از بیمارستان لقمان مرخص و بلافاصله به بیمارستان مهر منتقل می کنند. اما در آنجا پزشکان متخصص می گویند با توجه به اینکه عفونت تقریباَ تمام بدن را فرا گرفته امیدی در بهبود نیست و محمد ظرف کمتر از٣ ساعت در تاریخ ٢۵ تیر جان می بازد.

مهدی کرمی:

یکی از کشته‌شدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران است. وی در تقاطع خیابان جنت آباد و خیابان کاشانی تهران در عصر روز دوشنبه، ۲۵ خرداد، بر اثر اصابت گلوله به گلویش، کشته شد. به گفتهٔ «مجموعه فعالان حقوق بشر ایران»، او ۲۵ سال سن داشت.مصطفی غنیان:دانشجوی مهندسی دانشگاه صنعتی شریف بود. در پشت بام منزل مسكوني خود در تهران هنگامي كه مردم در حال گفتن الله اكبر بودند در اثر اصابت گلوله جان باخت.. محل دفن: مشهد.

محسن روح‌الامینی نجف‌آبادی:

یکی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست ‌جمهوری دورهٔ دهم است که در زندان اوین به قتل رسید. روح‌الامینی که دانشجوی انصرافی رشته کامپیوتر دانشگاه تهران بود در تجمع روز ۱۸ تیر دستگیر و به زندان اوین منتقل شد و در ۱ مرداد جنازه‌اش به خانواده‌اش تحویل داده شد. وی فرزند عبدالحسین روح‌الامينی، رئيس انستيتو پاستور ایران، عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و مشاور انتخاباتی محسن رضایی بود.

بهمن جنابی

٢٠ ساله، شاغل در مغازه نصب و تعمیرات شوفاژ. وی به گواه شاهدان توسط نیروهای لباس شخصی در حین تظاهرات علیه جمهوری اسلامی به ضرب گلوله به قتل رسید.

میثم عبادی:

نوجوان ۱۷ ساله‌ای بود که در جریان اعتراضات پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در روز ۲۳ خرداد در میدان تجریش تهران کشته شد.

مسعود هاشم‌زاده:

یکی از کشته‌شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دورهٔ دهم است که در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ به ضرب گلولهٔ نیروهای حکومتی، جان باخت.

مسعود هاشم‌زاده

۲۷ ساله و دارای دیپلم رشتهٔ علوم تجربی بود. به گفتهٔ برادر مسعود، وی در زمینهٔ موسیقی و طراحی فعالیت می‌کرد و ۹ سال بود که سنتور می‌نواخت.

امیر جوادی فر:

متولد ۱۳۶۳ دانشجوی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد واحد قزوین، که در روز ۱۸ تیر ماه در خیابان ۱۶آذر بعد از ضرب و شتم توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شده بود. بعد از یک ساعت در حالی که خانواده اش هنوز نگران سلامتی و بهبود او بودند به نقطه نامعلومی منتقل شد. صبح ۳ مرداد به خانواده اش اطلاع داده شد که برای شناسایی و تحویل جسدش به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند.

ناصر امیرنژاد (زادهٔ ۱۳۶۲، مرگ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، تهران):

دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران در رشته هوا- فضا بود که در جریان راهپیمایی مردم تهران در میدان آزادی (در ابتدای خیابان محمد علی جناح در تیراندازی از ساختمان بسیج) در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ کشته شد. پیکر این دانشجو در ٢٩ خرداد ١٣٨٨ در یاسوج تشییع و به خاک سپرده شد.

حسین طهماسبی:جوان ٢۵ ساله می باشد كه در جریان تجمعات اعتراضی روز دوشنبه ٢۵ خرداد ماه در خیابان نوبهار كرمانشاه مورد حمله ی مأموران مسلح وابسته به دولت قرار گرفته و در اثر ضربات وارده به قتل رسیده است.

حسین طهماسبی

بر اثر ضربات متعدد باتوم و اصابت این ضربات به سر توسط نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شد. حسین به هیچیک از کاندیداها رأی نداده بود و آن روز برای اعتراض به خفقان و استبداد جمهوری اسلامی به خیابان آمده بود. یکی از دوستان حسین می گوید صدها تن از مردم از نزدیک شاهد مرگ وی بودند.

داوود نعیم آبادی:

او توسط قاتلان گردان ١١٧ عاشورا در میدان آزادی به ضرب گلوله به قتل رسید پیکر او را روز ٣١ خرداد به خانواده اش تحویل دادند.

داوود صدری

٢٧ ساله؛ روز ٢۵ خرداد در جریان تظاهرات میلیونی مردم تهران تیر خورده و به بیمارستان امام علی منتقل می شود. روز شنبه ٣١ خرداد خانواده برای آوردن داوود به خانه به بیمارستان رفته که مطلع می شوند فرزندشان درگذشته است. روز یکشنبه ١ تیر در قبرستان بهشت شهدای ملارد دفن می شود. گزارش شده که مقامات جمهوری اسلامی ٣۵٠ هزار تومن بابت پول تیر و ۶ میلیون هم بابت تحویل جنازه از خانواده داوود درخواست کرده اند. همچنین گزارشات حاکی از آن بوده که به خانواده داوود توصیه کرده اند که اعلام کنند او بسیجی بوده و توسط مردم به قتل رسیده است.

سعید عباسی فرگلچی:

٢۴ ساله، فروشنده کیف و کفش، کسبه ساکن خیابان رودکی )سرسبیل)، مجرد، هویت یکی دیگر از جان باختگان اعتراضات روز شنبه در تهران است. سعید در خیابان رودکی تقاطع بوستان سعدی مقابل بانک پاسارگاد مورد اصابت گلوله قرار گرفته، جان می سپارد. وی کارگر کفش آرام در خیابان رودکی جنوب خیابان دامپزشکی بوده است.

بهزاد مهاجر:

از دستگیرشدگانی که در تجمع روز ٢۵ خرداد بازداشت شده بود، به شهادت رسیده است. خانواده وی پس از ٤۶ روز بی خبری روز گذشته جسد وی را در سردخانه کهریزک شناسایی کردند.بهزاد مهاجر ٤٧ سال داشته و طی این مدت اقوام او به دنبال نشانی بهزاد به دادگاه انقلاب، زندان اوین و مراکز قضایی مراجعه کردند، اما مسئولین از ارائه پاسخ مشخص به آنها خودداری می کردند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر روز گذشته و پس از ٤٧ روز آزار و اذیت این خانواده، جسد بهزاد مهاجر به خواهر وی نشان داده شده است.خانواده مهاجر تأکید کردند جسد بهزاد روز ۳١ خردادماه تحویل پزشکی قانونی شده است اما تا دیروز شنبه در خصوص کشته شدن فرزندشان خبری به این خانواده سرگردان داده نشده است. به نظر می رسد وی بر اثر اصابت گلوله در سینه اش درگذشته است. جسد وی در قطعه ٢٠۸ بهشت زهرا خاک شد.

سجاد قائد رحمتی:

یکی از کشته شدگان اعتراضات مردمی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران است که در خیابان آزادی کشته شد. سجاد اهل شهرستان دورود استان لرستان بود و به همراه خانواده اش در این شهر زندگی می کرد. در تابستان به علت فقر خانواده به تهران برای کار رفته بود.

رامین قهرمانی:

متولد سال ١۳۵۸ ـ محل سکونت: خیابان شهرآرا. در درگیری های روزهای پس از انتخابات، مأموران از طریق دوربین مدار بسته یک بانک چهره رامین قهرمانی را شناسایی کرده و برای دستگیری وی به منزلش مراجعه می کنند. به دلیل عدم حضور رامین قهرمانی در منزل مأموران به مادر او می گویند که فرزندش هرچه زودتر خود را معرفی کند. رامین ١۵ روز بعد از اینکه با پای خود برای دفاع از بیگناهیش رفته بود، با بدنی که آثار شکنجه بر آن نمایان بود، از زندان آزاد و پس از دو روز بر اثر جراحات وارده در آغوش مادر به شهادت رسید. او پس از آزادی به مادرش گفته که چندین روز از پا او را آویزان کرده اند. شهید رامین قهرمانی پس از آزادی به دلیل لخته های خون موجود در سینه اش در بیمارستان بستری و به شهادت میرسد. خانواده قهرمانی تحت فشار شدید برای منع انتشار خبر شهادت فرزندشان هستند. آنها تحت تدابیر شدید امنیتی فرزند خود را به خاک سپردند. تا جایی که پس از مراسم خاکسپاری به دلیل تهدیدات نیروهای امنیتی مبنی بر اینکه سر مزار فرزند شهیدشان حق ندارند با صدای بلند گریه کنند و شیون سردهند، ۵ نفر از اعضای فامیل او دچار فشارهای عصبی شدید شده تا جایی که برخی از آنها کارشان به بیمارستان کشیده شده است. کامبیز شعاعی:

در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.

حسین اکبری:

یکی دیگر از جوانانی است که پس از بازداشت شدن توسط نیروهای امنیتی در اعتراض‌های روزهای پس از انتخابات ایران، کشته شده است.ین در حالی است که تا تاریخ ٣٠/۴/۸۸ و با پی‌گیری خانواده‌اش از طریق دادگاه انقلاب و بازداشت‌گاه اوین و دیگر بازداشت‌گاه‌های موجود در تهران، هیچ اطلاعی از سرنوشت وی یا محل نگه‌داری‌اش در دست نبود. در روز ٣١/۴/۸۸ با تماسی که با خانواده‌اش گرفته شد، از آن‌ها خواسته شد تا به بیمارستان امام‌خمینی، برای تحویل گرفتن جسد فرزند خود مراجعه کنند و با مراجعه‌ی آن‌ها مشخص شده است که دلیل کشته شدن وی بر اثر ضربه‌ی مغزی بوده و روی بدن او آثار متعدد باتوم دیده شده است. هم‌چنین تاریخ دقیق شهادت‌اش مشخص نیست و پیکر وی صبح روز یکشنبه ٤/۵/۸۸ در قطعه‌ی ٢١۹ بهشت زهرا تهران در کنار مادر مرحوم وی به خاک سپرده شد.

علیرضا افتخاری:

٢۴ ساله خبرنگار ابرار اقتصادی. جسد علیرضا افتخاری، که در جریان جنبش اخیر مفقود شده بود؛ بعد از ٢۵ روز بی اطلاعی خانواده اش؛ روز دوشنبه ٢٢ تیر تحویل خانواده اش داده شده است.

حسین اخترزند:

یکی ازجانباختگان حوادث اخیردراصفهان، محله مسجد لنبان، فردی به نام میباشدکه مجر دبوده است ودرعین حال نان آور خانواده و خواهران و برادرانش بوده است

حمید مداح شورچه:

دانشجو. همراه با گروهی در صحن مسجد گوهرشاد دست به تحصن زد که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. او در مدت بازداشت تحت شکنجه قرار گرفت تا در روز آزادی وی به دلیل شدت جراحات وارده جان سپرد. پزشکی قانونی علت مرگ وی را خونریزی مغزی اعلام کرده است. گفتنی است مراسم یادبود او روز یکشنبه ١۴ تیر برگزار شد.

امیرحسین طوفان پور:

در تظاهرات روز ٣٠ خرداد توسط نیروهای امنیتی در خیابان دستگیر شد. بر اساس اظهارات شاهدان عینى مزدوران ابتدا به شدت با چماق به دستش می زنند به شكلى كه دستش كاملا شكسته و از بدن آویزان می شود. سپس با گلوله به سرش شلیك كرده و این جوان را در این تظاهرات به قتل می رسانند. محل دفن حسین درقطعه ٢٣٣ بهشت زهرا ثبت شده است. از خانواده طوفان پور ٢۴ میلیون تومان پول تیر خواسته اند، اما آنها قبول نكرده و به مزدوران گفته اند ما چنین پولى را پرداخت نمی كنیم هر جا خودتون خواستید دفن كنید. مصطفی کیارستمی:

پسر جوانی ۲۲ ساله بود که در روز ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در نماز جمعه تهران شرکت کرد و در این روز بر اثر ضربهٔ باتوم به سرش جان باخت. مصطفی کیارستمی در مقابل دانشگاه تهران به دست نیروهای بسیجی و لباس شخصی مضروب می‌شود به نحوی که دیگر قادر به بازگشت به خانه نبوده است و در تماس تلفنی از مادرش تقاضای کمک می‌کند. پس از آن‌که مادر مصطفی او را به خانه باز می‌گرداند، متوجه وخامت حال وی می‌شود تا این‌که او را به بیمارستان کسری تهران انتقال می‌دهد. این جوان به علت خون‌ریزی مغزی ناشی از اصابت باتوم، همان شب فوت می‌کند امّا علت مرگ او سکتهٔ‌ مغزی اعلام می‌شود.

عليرضا نوجوان ١٢ ساله بر اثر اصابت ضربه ى باتوم جان باخت

عليرضا همراه با پدرش براى شركت در چهلم شهداى سركوب اخير به بهشت ندا رفته بودند. در هنگام بازگشت لحظه اى دست عليرضا از دست پدرش جدا مى شود، در اين هنگام دست او از زندگى كوتاه مى شود. عليرضا بر اثر اصابت ضربه ى باتوم كه به سرش خورد دچار خونريزى مغزى شد و به شهادت رسيد. عليرضا فقط ١٢ سال داشت.

پریسا كلى:

٢۵ ساله فارغ التحصیل رشته ادبیات به دلیل اصابت گلوله به گردن در یكشنبه ٣١ خرداد در بلوار كشاورز جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد

محسن حدادى:٢۴

ساله طراح برنامه هاى كامپیوترى شنبه ٣٠ خرداد به دلیل اصابت گلوله بر پیشانى در خیابان نصرت جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۶٢ به خاك سپرده شد.

محمد نیكزادى:

٢٢ ساله فارغ التحصیل عمران در سه شنبه ٢۶ خرداد به دلیل اصابت گلوله به سینه در میدان ونك جان باخت و شنبه ٣٠ خرداد در قطعه ٢۵٧ به خاك سپرده شد.

محمد حسین برزگر:

٢۵ ساله، دیپلم شغل آزاد به دلیل اصابت گلوله به سر در تاریخ چهارشنبه ٢٧ خرداد در میدان هفت تیر جان باخت و در یكشنبه ٣١ خرداد بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٣٠٢ به خاك سپرده شد.

ایمان هاشمى:

٢٧ ساله شغل آزاد به دلیل اصابت گلوله به چشم شنبه ٣٠ خرداد در خیابان آزادى جان باخت و چهارشنبه ٣ تیر در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.

على شاهدى:

٢۴ ساله بعد از دستگیرى و انتقال به كلانترى در تهرانپارس یكشنبه ٣١ خرداد به دلایل نامعلوم در كلانترى جان باخت. پزشكى قانونى علت مرگ وى را نامشخص اعلام كرده، اما خانواده وى معتقدند به علت ضربات باتوم در كلانترى جان باخته است. وى ۴ تیر در قطعه ٢۵٧ به خاك سپرده شد.

واحد اكبرى:

٣۴ ساله شغل آزاد و متأهل داراى یك دختر ٣ ساله؛ در شنبه ٣٠ خرداد به دلیل اصابت گلوله به پهلو در خیابان ونك جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۶١ به خاك سپرده شد.

سید رضا طباطبایى:٣٠

ساله لیسانس حسابدارى، كارمند به دلیل اصابت گلوله به سر در ٣٠ خرداد در خیابان آذربایجان جان باخت و چهارشنبه ٣ تیر بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.

ابوالفضل عبدالهى:

٢١ ساله فوق دیپلم برق ٣٠ خرداد در مقابل دانشگاه صنعتى شریف به دلیل اصابت گلوله به پشت سر جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۴٨ به خاك سپرده شد.

نادر ناصری:

٣٠ خردادماه در خیابان خوش جان باخت، محل دفن بابل

سالار طهماسبى:

٢٧ ساله دانشجوى كارشناسى مدیریت بازرگانى رشت، شنبه ٣٠ خرداد در خیابان جمهورى به دلیل اصابت گلوله به پیشانى جان باخت و دوشنبه ٢ تیر در قطعه ٢۵۴ به خاك سپرده شد.

کاوه علی پور:

١٩ ساله، شنبه ٣٠ خردادماه در تهران به قتل رسید. بنا به گزارش وال استریت ژورنال: حکومت برای پس دادن جنازه کاوه علی پور معادل ٣٠٠٠ دلار پول گلوله از خانواده اش خواسته است!

وحید رضا طباطبایى:

٢٩ ساله لیسانس زبان انگلیسى چهارشنبه ٣ تیر در بهارستان به دلیل اصابت گلوله به سر جان باخت و ۶ تیر، در قطعه ٣٠٨ به خاك سپرده شد.

فهیمه سلحشور:

٢۵ ساله دیپلم یكشنبه ٢۴ خرداد به دلیل اصابت باتوم به سر و خونریزى داخلى در میدان وليعصر بعد از انتقال به بیمارستان در تاریخ ٢۵ خرداد جان باخت و ٢٧ خرداد در قطعه ٢۶۶ به خاك سپرده شد.

شلیر خِضری:

دانشجو، اهل شهر پیرانشهر، روز ١۶ ماه ژوئن، به هنگام حمله و یورش نیروهای رژیم به دانشگاه تهران، جان خود را از دست داده است. پیکر شلیر در شهر پیرانشهر، از سوی خانواده اش به خاک سپرده می شود.

فاطمه براتی:

در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را ازدست داد. گفته می شود پیکر این دانشجویان بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شدند.

کسری شرفی:

در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.

سرور برومند:۵٨

ساله که به اتفاق دخترش فاطمه رجب پور در جریان تیراندازی نیروهای نظامی به مردم در تاریخ ٢۵ خردادماه در خیابان محمدعلی جناح جان باخت. همسرش ابراهیم رجب پور می گوید: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو غرق خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند.

فاطمه رجب پور:

38 ساله که به اتفاق مادرش سرور برومند در جریان تیراندازی نیروهای نظامی به مردم در تاریخ خردادماه در خیابان محمدعلی جناح جان باخت. پدر فاطمه ابراهیم رجب پور می گوید: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو غرق خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند.

فرزاد جشنی:

جوانی ایلامی فرزند سید جعفر، اهل شهرستان آبدانان ایلام، که برای امرار معاش در تهران به سر می برده است، در اثر حمله ی نیروهای رژیم جان خود را از دست داد. پیکر فرزاد با تدابیر امنیتی و با جلوگیری از اطلاع رسانی، در ١٩ ماه ژوئن، در شهر آبدانان به خاک سپرده شد.

محسن ایمانی:در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و در این بین جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.

مبینا احترامی:دانشجوی بهبهانی دانشگاه تهران در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. بهبهان شنبه ٣٠ خرداد در سوگ مبینا نشست و خانواده داغدارش را یاری نمود. مادر مبینا دیروز در میان ضجه هایی جانسوز گناه کشته شدن عزیز خود را از مسئولان می پرسید و از مردم می خواست نگذارند خون عزیزش اینگونه پایمال شود.

پويا مقصود بيگی:

دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه. او در تاريخ ٣٠ خرداد ٨٨ توسط نيروهای امنيتی کرمانشاه دستگير و تحت شکنجه های وحشتناک در زندان کرمانشاه قرار می گيرد و پس از آزادی فوت می کند. مادرش بهجت (زهرا) نوذری که برای اعتراض و دادخواهی به کشته شدن فرزندش بدن خود را گل گرفته و در مقابل اداره اطلاعات کرمانشاه به تنهايی تحصن کرده بود، در ساعت ١٠ شب اولين روز تحصن خود دستگير شده است و تا کنون اطلاعی از او در دسترس نیست.

تینا سودی:

دانشجو، روز شنبه ٣٠ خرداد توسط گلوله اى در میدان انقلاب به قتل می رسد. اما مأموران مزدور به خانواده سودی گفته اند كه اگر مى خواهید جسدش را بگیرید باید بگويید كه با مرگ طبیعى مرده است.

سعید اسماعیلی خان ببین:

٢٣ ساله كه بر اثر وارد شدن ضربه به سرش در حوادث تهران كشته شده است، در شهر خان ببین (استان گلستان) به خاك سپرده شده است. (جزئیات دقیق تر هنوز دریافت نشده است

مسعود خسروی:

در ٢۵ خردادماه در میدان آزادی جان باخت، مدفون در بهشت زهرا.

سالار قربانی پارام:

٢٢ ساله، بود در تظاهراتهاى اخیر جان باخت. جمهوری اسلامی علت فوت را تصادف اعلام كرده است. پدر ایشان در میدان انقلاب جنب بانک رفاه مغازه لباس فروشی دارد. در میرداماد مراسمى براى بزرگداشت وی برگزار شد.

ایمان نمازی:

دانشجوى رشته عمران دانشگاه تهران، ٢۵ خردادماه ، کوی دانشگاه.

مریم مهر آذین

٢۴ ساله در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت.

میلاد یزدان پناه:٣٠ سال در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت.

حامد بشارتی:٢۶ ساله در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت

بابک سپهر:٣۵ ساله در خیابان آزادی با شلیک گلوله جان باخت

امیر کویری:فارغ التحصیل از دبیرستان تطبیقی تهران.

فرزاد هشتی:اطلاعاتی در دست نیست

ندا اسدی:اطلاعاتی در دست نیست

محرم چگینی قشلاقی:فرزند میرزا قلى ٣۴ ساله، قطعه ٢۵۶ بهشت زهرا ردیف ١۴۶ شماره ١٣

محمد حسین فیضی:فرزند غلامرضا ٢۶ ساله، قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ٣١ شماره ٢۵

آقای معزز

٢٧ساله یکی از جانباختگانی است که در اعتراضات گسترده و خونین مردم تهران در ٣٠ خرداد ماه شرکت کرده بود. او حوالی میدان آزادی با اصابت گلوله به چشمش جان خود را فدای راه آزادی مردم ایران کرد.

رامین رمضانی فرزند مهدی

٢٢ ساله، قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ۴۶ شماره ٣٢

آرمان استخری

١٨ ساله از شیراز که در درگیری های چند روز اخیر (زمان مجروح شدن نامعلوم است) شیراز در محله ابیوردی مورد اصابت باتوم قرار گرفته و به کما رفته بود. او که به منزل پیرزنی در حوالی درگیریها پناه برده بود روز دوشنبه ٢٢ تیر جان باخت و پیکر این عزیز جان باخته سه شنبه ٢٣ تیر برابر با ١۴ جولای در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد. گفتنی است که پزشک آرمان علت مرگ وی را مرگ مغزی اعلام کرد

مهرداد حیدری:

روزنامه نگار مشهدی. مهرداد نقدهای تندی بر وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی در روز شنبه ٢٠ تیر نوشته بود و نسبت به فشار بر جوانان برای اعتراف گیری اعتراضات شدیدی کرده بود. او روز یکشنبه ٢١ تیر به طرز مشکوکی در مشهد به قتل رسید. به گزارش سایتهای انترنتی، حیدری که پیشتر در روزنامه خراسان فعالیت داشت، بنا به دلایلی به هفته نامه نسیم مشهد رفت و در آن نشریه در محیطی استانی به نوشتن پرداخت. وی خرداد ماه، با دعوت روزنامه خراسان رضوی به آن روزنامه رفت و در یادداشت های ثابت روزنامه حضوری فعال داشت. مهرداد حیدری در آخرین یادداشت خود ضمن انتقاد از وزارت اطلاعات در کسب اطلاعاتی ساختگی، این وزارتخانه را محکوم به نداشتن اطلاعاتی کرد که با فشار بر جوانان قصد به دست آوردن آن را دارد. حیدری در این یادداشت ضمن برشمردن نکات منفی جریانات اخیر ایران، آنها را دستمایه افرادی دانست که همیشه حق به جانب گرفته و بر دفاع از مردم حکایت می کنند.

علی فتحعلیان:محل جان باختن:

روبروی مسجد لولاگر. محل سکونت: خیابان رودکی، خیابان شکوفه (خمسه). جعفر بروایه:استاد دانشگاه چمران اهواز و دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه تهران که برای شرکت در امتحانات به تهران رفته بود ٢٨ جون، ٧ تیر در تظاهرات میدان بهارستان شرکت می کند و از ناحیه سرمورد اصابت یک گلوله قرار می گیرد که بعد از آن به یکی از بیمارستانها ی تهران منتقل و قبل از رسیدن به بیمارستان جان می بازد. جسد وی توسط یکی از دوستان وی شناسایی و به اهواز منتقل و تحویل خانواده وی شد. مراسم دفن جعفر در حضور نیروهای امنیتی رژیم انجام گرفت.

حسن کاظمینی:

پدربزرگ وی به نام علی کاظمینی طی نامه سرگشاده ای به مطبوعات نوشته است: چند روز قبل نوه ١٩ ساله ام حسن، به خیابان انقلاب رفت تا به همراه همفكرانش علیه حقى كه از كف داده بود، تظاهرات كند. در جمعی كه برای آن مجوز نداده بودند حاضر شد و عواملی به ادعای آنكه تجمع غیرقانونی است با جمعیت حاضر برخورد كردند و حسن دیگر به خانه برنگشت.

رفیق علیرضا داوودی:

از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اصفهان، در تاریخ ۷ مرداد ۸۸ در سن ۲۶ سالگی در بیمارستان درگذشت. رفیق علیرضا داوودی سردبیر نشریه دانشجویی راه خاکي در دانشگاه اصفهان، سخنران و سازمانده مراسم هشت مارس ۸۶ در اصفهان، سخنران و سازمانده مراسم ۱۳ آذر سال ۸۶ در اصفهان، سخنران مراسم اول مه سال ۸۷ در کامیاران ، فعال و سازمان دهنده‌ اعتراضات کارگری در اصفهان بود. علیرضا داوودی طی فعالیت در دانشگاه از تحصیل محروم شده و در ۲۴ بهمن ماه ۸۷ همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، در شهر شاهین شهر اصفهان بازداشت گردید. وی در تاریخ ۵ اردیبهشت ۸۸ با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد و در تاریخ ۷ مرداد ۸۸ در سن ۲۶ سالگی در بیمارستان درگذشت. علت مرگ رفیق علیرضا ابتدا افسردگی در اثر فشارهای روحی وارد شده بر وی در زندان عنوان شد. اما سپس مشخص شد که وی در بیمارستان درگذشته است و پزشکان علت مرگ را سکته اعلام کرده اند؟!جان‌باختگان در سرکوب معترضان سال‌ ۱۳۷۸

ایرانفرشته علیزاده:

فعّال دانشجویی دانشگاه الزهرا و مسئول برد انجمن این دانشگاه بود که در میان درگیری‌های پس از حمله شبه‌نظامیان انصار حزب الله و پلیس به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران در وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ ناپدید شد.علی اکبر موسوی خوئینی نمایندهٔ مجلس ششم ۴ سال پس از واقعه ۱۸ تیر در همایشی که در دانشگاه امیرکبیر تهران برگزار شده بود، گفت فرشته علیزاده توسط ماموران امنيتی ربوده شد و هيچ نهادی مسئوليت آن‌را به عهده نمی‌گيرد. مادر فرشته عليزاده بر اثر فشارهای روحی سکته قلبی کرد و درگذشت. امیر فرشاد ابراهیمی (یکی از رهبران انصار حزب‌الله که از این گروه جدا و پس از ۱۸ ماه انفرادی و شکنجه و دو سال حبس ایران را ترک کرد) پیرامون قتل فرشته می‌گوید که او پس از بازداشت زیر شکنجه جان سپرده و در گورستان خاوران دفن شده‌است.عزت الله ابراهیم نژاد:فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه چمران اهواز و یکی از قربانیان حمله انصار حزب الله و نیروی انتظامی به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران است. او فعالیت‌های سیاسی دیگری نیز در دوران دانشجویی داشته و دفتر شعری هم از وی پس از قتلش به چاپ رسید. عوامل قتل وی هیچگاه محاکمه نشدند و خود او پس از مرگ توسط دادگاه انقلاب متهم به اقدام علیه امنیت ملی شد. در ابتدا برخی از مقامات دولتی از قرار گرفتن نام او در لیست شهدا خبر دادند اما بنیاد شهید حاضر به قبول شهادت وی نشد.

تامی حامی‌فر (زاده: ؟ پل دختر - درگذشت: تیر ۱۳۷۸، تهران):

دختر دانش‌آموزی است که به گفته منابع دانشجویی در جریان درگیری‌های خیابانی در اعتراض به حمله پلیس و شبه‌نظامیان هوادار حکومت به کوی دانشگاه تهران کشته شد. شورای متحصنین - نمایندگان دانشجویان تهرانی که از روز دوشنبه ۲۱ تیر تشکیل و مأمور پیگیری خواست دانشجویان و مذاکره با حکومت شدند - در روز شنبه ۲۶ تیر ۱۳۷۸ خبر کشته شدن این دختر دانش‌آموز را تأیید کرده و اعلام کرد که پیگیر سرنوشت سایر مفقودین است. در بیانیهٔ شماره ۳ شورای متحصنین هم‌چنین اعلام شد که جسد وی به پل دختر منتقل و دفن شده‌است. تحویل اجساد کشته‌شدگان برای تشییع در تهران یکی از خواسته‌های اعلام‌شدهٔ شورای متحصنین در روز۲۲ تیر ماه بود.این شورا تعداد دستگیرشدگان را نیز در حدود ۱۴۰۰ نفر اعلام کرد.

ضمیمه:

شكنجه‌گاه‌های معروف در ایرانزندان

اوین:

یکی از زندان‌های ایران و در منطقه اوین درکه در منطقه شمیران تهران قرار دارد.قبل از انقلاب ۱۳۵۷ زندان اوین در اواخر پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی ساخته شد. افرادی از گروه‌های مختلف کمونیست و انقلابی و دمکرات که اقداماتی سیاسی و یا نظامی علیه حکومت کرده بودند دستگیر و به این زندان منتقل می‌شدند. از این گروه‌ها می‌توان از مجاهدین خلق و چریک های فدائی خلق نام برد.کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ واقعه‌ای بود که طی آن چندین هزار نفر از زندانیان سیاسی در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی ایران، مخصوصا زندان اوین و همچنین در زندان‌های سراسر ایران در ماه‌های مرداد و شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند. زندانیان سیاسی آن زمان تهران در زندان‌های اوین و گوهردشت نگهداری می‌شدند و پس از حکم خمینی، رهبر ایران، مبنی بر اعدام «مرتدین»، «ملحدین» و «دشمنان قسم خورده نظام جمهوری اسلامی» اعدام‌ها در سطحی وسیعی در زندان‌های اوین و گوهردشت و دیگر زندان‌های شهرهای دیگر ایران به مرحله اجرا گذاشته شد.

زندانیان مشهور زندان اوین:

برخی از زندانیان مشهور زندان اوین، که مدتی از زندگی خود را در این زندان گذرانده یا در همانجا به قتل رسیدند به شرح ذیل اند:

● خسرو گلسرخی

● بیژن جزنی

● شکرالله پاکنژاد

● محمد حنیف‌نژاد

● اشرف دهقانی

● سعید سلطانپور


دیگر زندانها:

● زندان گوهردشت

● زندان رجایی‌شهر

● زندان قزل‌حصار

● بازداشتگاه توحید-بازداشتگاه ۲۰۹۱


1-شکنجه گاه لوشان: واقع در یک پادگان نظامی در جاده قزوین ـ رشت یکی از اماکنی است که برای بازداشت و شکنجه معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دهم مورد استفاده قرار گرفت. این در حالی بود که مقامات ادعا می‌کردند بازداشت شدگان در شهرهای محل سکونتشان در بازداشت به سر می‌بردند و به شهرهای دیگر منتقل نشده اند.

۲- سوله پاسارگاد:واقع در نزدیكی پاسگاه نعمت آباد (حوالی تهران، ابتدای جاده ساوه) یکی از شکنجه‌گاه‌ها و بازداشتگاه‌های غیرقانونی حکومت ایران است. نام این بازداشتگاه پس از اعتراضات انتخابات ریاست جمهوری دهم مطرح شد. زندانیان در این بازداشتگاه‌ها بنا به برخی گزارشات عریان نگهداری شده و در معترض تهدید به آزار جنسی قرار داشته و شکنجه می‌شوند. این مکان پیش از این کارخانه اسلحه سازی متعلق به وزارت دفاع بوده است.

۳- بازداشتگاه افسریه (قصر فیروزه):که یک زندان نظامی در پادگان قصر فیروزه و تحت کنترل سپاه پاسداران است یکی از اماکنی بود که از سوی سپاه برای سرکوب و شکنجه معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دهم به کار گرفته شد. مناطقی از شرق تهران، در محدوده شرق و شمال شرق محله قصر فیروزه محل سکونت و استقرار شمار زیادی از نیروهای آموزش‌دیده مسلح دولتی است. در تأسیسات و فروشگاه‌های این محلات،‌ تابلوهای دو زبانه عربی و فارسی نیز به‌ چشم می‌خورد. در سراسر این بخش از تهران تابلوی «عکسبرداری ممنوع» نیز به‌ چشم می‌خورد.

۴- بازداشتگاه ۶۶ سپاه:یکی از ده ها شکنجه گاهی است که برای دستگیری و آزار معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دهم مورد استفاده قرار گرفت.۵

- سوله کهریزک یا کمپ کهریزک:بازداشتگاهی است که در شهر سنگ از توابع شهرری استان تهران قرار دارد.این بازداشتگاه در حدود سال ۱۳۸۰ برای اولین بار در عملیاتی موسوم به «جزیره» با هدف پاکسازی منطقه خاک سفید تهران مورد بهره برداری قرار گرفت. سپس با توسعه و ساخت و ساز آن پلیس امنیت نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران از آن برای نگهداری و شکنجه بعضی از بازداشت‌شدگان نظیر طرح اراذل و اوباش (بخشی از طرح ارتقای امنیت اجتماعی) استفاده کردند. این مکان در سطحی پایین تر از زمین قرار دارد و زندانیان در آن نمی‌توانند از حق استفاده از هواخوری استفاده کنند، استفاده از مستراح فقط یکبار در طول روز مجاز است و جیره غذایی زندانیان بسیار کم است. بازداشت شدگان در این مکان در بدو ورود مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند، فضای اختصاصی به هر فرد کمتر از یک متر مربع است. محمدباقر ذوالقدر جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران (که در دولت محمود احمدی نژاد جانشین وزیر کشور شد و فرماندهی عالی نیروی انتظامی نیز به فرمان علی خامنه‌ای- مقام رهبری- به وی سپرده شده‌است) در اختیار دارنده این سوله نام برده می‌شود. این بازداشتگاه قبلا در دست نیروهای حزب الله لبنان حاضر در ایران بود و برخی اعضای فعال القاعده در ارتباط با لبنان و فلسطین نیز در این بازداشتگاه نگهداری می‌شدند. اما در سال‌های اخیر بازداشت‌شدگان ایرانی را نیز به این بازداشتگاه پنهانی می‌برند، از جمله دانشجویان زندانی. بسیاری از بازداشت شدگان مربوط به اعتراضات گسترده به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم و سرکوب پس از آن نیز به این مکان برده شده و تحت شکنجه قرار گرفته‌اند. طی دو سال اخیر حداقل ۱۴ زندانی بر اثر خشونت زندانبانان یا عدم رسیدگی پزشکی جان خود را از دست داده اند.



مرهم اين زخم چیست؟

جایگاه رهبری در میان مردم و نظام

پس از حمایت رهبری از کودتای ننگین 22 خرداد ماه سال جاری، حامیان او و همچنین حکومت احمدی نژاد بر آن آمدند تا از بروز نا آرامی جلو گیری کرده و طرفداران خود و رهبری را عملا از دست ندهند.از میان این افراد آقای مصباح یزدی گوی سبقت را از اصولگرایان و طرفداران رهبری گرفته و بارها بر علیه افرادی که اعتراض خود را چه به صورت علنی و چه به صورت غیر علنی اعلام کرده بودند اقدام به سخنرانی و انتشار بیانه های مختلف نمودند.از جمله پس از سخنرانی آقای رفسنجانی در نماز جمعه که به امامت خود ایشان بر گذار شد او صراحتا از لحن امام جمعه موقت تهران انتقاد کرده و رفسنجانی را به نوعی مورد حملات خود قرار داد و در بیانی دیگر حمایت خود را از حکومت الهی رهبری صرف این که مردم نیز این حکومت را نپذیرند اعلام نمود و البته در جریانات مختلف، خود را در صف اول انتقاد از اصلاح طلبان قرار داد.با این فرض باید شک کرد که چگونه می شود انقلابی سالم مانده باشد در حالی که افرادی که خود را صاحبان آن میدانند اینگونه از یکدیگر حمایت کرده و حتی حکومت خود را به جانشینی امام عصر نسبت دهند و مردمی که به دست انها این انقلاب شکوفا گردید، برده هایی فرض کنند که در برابر حکومت الهی خود خوانده، همواره سر تعظیم فرود آورند.به گوشه هایی از سخنان رهبری در وصف مصباح یزدی توجه کنید:
۱- بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه ، فیلسوف ، متفکر و صاحب نظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم . اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند ،اما به لطف خدا،این شخصیت عزیز و عظیم القدر ، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر می کند۲- اين هجوم هاي تبليغاتي كه به شخصيت هاي برجسته و انسان هاي والا و با اخلاق برجسته وارد مي كنند اينها همه اش نشان دهنده اهداف و نيات دشمن است. يك نفر مثل جناب آقاي مصباح كه حقيقتا اين شخصيت عزيز جزء شخصيت هايي است كه همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامي از اعماق دل بايستي قدردان و سپاسگزار اين مرد عزيز باشند، مورد هجوم تبليغاتي قرار مي گيرد! حرف رسا و نافذ، منطق قوي و مستحكم هر جايي كه باشد، آنجا را دشمن زود تشخيص مي دهد چون حسابگر است. دشمن آنجا را مي شناسد و به مقابله اش مي آيد، با مرحوم مطهري هم همين جور برخورد كردند.۳- نکته حاشیهای دیگری که اینجا عرض میکنم، مسئله عقبه تئوریک برای نظام است. این (مسئله) چیز خوبی است و ما به این هم احتیاج داریم؛ منتها توجه کنید که مجموعهای ازمتفکران، علما و سابقه دارهای در امر دین، مدعی عقبه تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل میدهند. اگر شما خود را از مجموعه کسانی که در باب دین و مسئله دین و معرفت دینی مدعیاند، بر کنار داشتید، ناقص خواهید ماند؛ لااقل بی اطلاع خواهید ماند که این خودش اشکال بزرگی است... الان ما در حوزه قم علمایی داریم، بزرگانی داریم، صاحب نظرانی داریم، اندیشه پردازان یا تئوریسینها و ایدئولوگهایی داریم که با دفتر تبلیغات هیچ ارتباطی ندارند. ما شخصیت علمی، فکری و روشنفکری برجسته مثل آقای مصباح یزدی را در قم داریم .
سخنان رهبری در جمع مسئولان دفتر تبلیغات

آقای مصباح یزدی خود را جلو تر از این گونه نظرات یافت در اقدام عجیبی تبعیت از رئیس جمهور را تبعیت از خداوند خواند و اعلام کرد وقتی ولی فقیه که نماینده امام عصر است رئیس جمهوری را تایید میکند پس ایشان مورد حمایت امام عصر و خداوند است در صورت اطاعت نکردن از او در مقابل خداوند اطاعت ننموده ایم.

چکیده مطلب

این در حالیست که بررسی های موجود، جدایی هسته اصلی اصولگرایان را بر ملا کرده و روحانیون که همواره از رهبری حمایت می کردند بر این امدند تا ساز مخالفتهای سیاستهای غلطی که تا امروز بر انها تحمیل شده، زده و خود را از این جریانات به دور کنند.آنها به روایتی از جریانی شاکی بودند که درست نقطه عطف رهبر و نظام بود.به قدرت رسیدن سپاه در صدر تمام امور و تا حدی که اکثر آگاهان به این مسئله اعتفاد پیدا کردند که رهبری نیز تحت تاثیر این قدرت و فرمان بردار این طیف اقلیت جامعه بوده و هست.از این رو سخنان بر علیه رهبری آغاز شد و روحانیون ارشد جامعه که روزگاری در انقلاب جایگاهی برای خود داشته و مورد احترام مردم بودند، آمالهای انقلابی خود را بر باد رفته دیده و دست به اقداماتی علیه نظامی که خود زنجیره های جدا نشدی آن بودند زده و در واقع به خود زنی دچار شدند.
بخش هایی از نامه بدون امضای روحانیون در مورد عزل رهبر

"بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و اکابر علمای صدر انقلاب برای اینکه مانع ظهور مجدد دیکتاتوری آنهم تحت لوای دین شوند مجلس خبرگان رهبری را پیش بینی کردند اما در دوره رهبری [آیت الله] آقای خامنه ای با وضع نظارت استصوابی به نحوی عمل شد که نمایندگان مجلس خبرگان عملا منتخب فقهای شورای نگهبان باشند که فقهای این شورا هم منصوب رهبرند و به عبارت اخری، نمایندگان خبرگان رهبری که باید بر رهبری نظارت کرده و مانع توسل او به زور و دیکتاتوری شوند خود در یک انتخاب دو درجه ای منصوب رهبری هستند و به این وسیله ولایت فقیه، میراث امام راحل را که برای مانع شدن ازدیکتاتوری بود به خلافت و سلطنت روحانی مبدل کردند.""... آقای خامنه ای سپاه را به گارد شخصی خود و راديو و تلويزيون را به مبلغ و مدافع خود و آلات قدرت ملت را به آلات شخصی خود بدل كرده است. در سازمان عظيم راديو و تلويزيون نه تنها مردم بلكه شخصيت هاي انقلاب و نظام كه اندكي با مواضع ايشان زاويه دارند امكان حضور و بحث و نقد ندارند و وسايل قدرت را به وسيله سركوب منتقدان خود تبديل كرده اند.""رهبر جمهوری اسلامی بخاطر بیماری "دیگر هراسی" (که فراتر از بیماری "بیگانه هراسی" است و هرکسی را که تابع او نباشد دشمن می پندارد) در هر سخنرانی بیش از همه چیز از "دشمن خارجی" می گوید و تمام دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی را به سوی کشف دشمن در همه جا و همه چیز سوق داده است و همه انتقادات را با سلاح انتساب به «دشمن» می کوبد." "چنان دیکتاتوری حاکم شده است که ما نیز به عنوان مدافعان حریم شریعت و دیانت با وجود اینکه با کثیری از شما حضرات مؤانست داریم اما ناچار از تقیه هستیم اما این تقیه دائمی نخواهد بود و این شکایت اگر رسیدگی نشود آخرین نخواهد بود.""رسانه‌های انحصاری دولتی می‌کوشند به مردم نجیب و مسالمت‌جوی ما تهمت اغتشاشگری بزنند اما دو راهپیمایی در روزهای دوشنبه ۲۵ خرداد و چهارشنبه ۲۷ خرداد خط بطلانی است بر این اتهامات. هر بار جمعیتی بیش از یک میلیون نفر دست به راهپیمایی زدند و در این جمعیت عظیم که مسیری چندکیلومتری را طی کرد حتی یک شیشه شکسته نشد، یک شعار سر داده نشد و خونی از بینی کسی بیرون نیامد. این دو حرکت باشکوه نشان داد که مردم فقط به انتخاباتی متقلبانه اعتراض دارند و نظام و اسلام و پلیس و سپاه و بسیج را از خودشان می‌دانند.""اما متاسفانه درپی سخان تند مقام رهبری در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ بود که روز شنبه از سحرگاهان با گسیل ده‌ها هزار نیروی امنیتی و لباس شخصی که بعضا از نقاط دیگر آورده شده بودند شهر بزرگ تهران را بدون اعلام رسمی تبدیل به حکومت نظامی کردند و همان مردم مسالمت‌جو را که برای تکرار راهپیمایی آرام خود در مسیر انقلاب تا آزادی آمده بودند مورد حمله قرار دادند و برای جلوگیری از شکل‌گیری هرگونه تجمع به محض اینکه چند نفر را با همدیگر می‌دیدند با باتوم مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند و با این رفتار تحریک‌آمیز و تحقیرکننده خود موجب واکنش مردم شدند. صدها نفر را زخمی و بازداشت کرده یا به شهادت رساندند هم آنان را اغتشاشگر نامیدند.""[آیت الله]آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه گفتند:«قانون فصل الخطاب است؛ قانون را فصل الخطاب بدانيد. انتخابات اصلا براي چيست؟ انتخابات براي اين است كه همه اختلافها سرصندوق رأي حل و فصل بشود. بايد در صندوقهاي رأي معلوم شود كه مردم چي مي خواهند، چي نمي خواهند؛ نه در كف خيابانها» اما کسی که نخستین گام را برای قانون شکنی برداشت و موجب شد نامزدها و مردم مطمئن شوند که اعتراضات و شکایت بی حاصل است وتصمیم به رئیس جمهور شدن احمدی نژاد از قبل اتخاذ شده است شخص رهبری بود.""در حوادث اخیر نیز عده ای از شخصیت ها و جوانان را به زندان برده و تحت شکنجه جسمی و یا شکنجه روحی قرار داده و از زندان به همراه مامور به بیدادگاه فرمایشی و خلاف شرع آوردند تا آنچه را به آنها دیکته شده بود در مورد پیوند با منافقین و بیگانگان و غیره بر زبان آورند. حال آنکه اگر خود جناب آقای خامنه ای را هم فقط یک هفته به همین سلول ها ببرند به مسائلی بیش از اینها اعتراف خواهند کرد.""در حوادث اخیر گزارش های وافره ای واصل گردیده است مبنی براینکه اگر مردم از چنگ مهاجمان امنیتی یا لباس شخصی به خانه ای گریختند ماموران به آن خانه یورش برده و پناه بردگان و صاحبان خانه را با ضرب و شتم دستگیر کرده اند. همچنین در موارد بسیاری اتفاق افاده است که به خانه کسانی که تنها پناه خود را الله اکبر گفتن بر بام خانه می دانستند حمله ور شده و با خشونت آنها را دستگیر کرده و با خود برده اند. از میان این خشونت ها ماجرای حمله به مجتمع مسکونی سبحان به صحن مجلس کشیده شد و کمیته حقیقت یاب مجلس گزارش تکان دهنده اش را منتشر کرد اما گوش شنوایی وجود نداشت. این حادثه غریبی است که روی بدترین جانیان را سفید کرده است زیرا خانه و حریم خصوصی مردم پناهگاه امن مردم بوده است اما ماموران استبداد می خواهند به مردم بگویند هیچ حریم امنی وجود ندارد و مردم حتی درخانه خودشان هم مرعوب باشند. این جرم در برابر چشمان دیگران صورت گرفت.""بنابر آنچه تسطیر یافت مضاف بر تخلفات و مظالم گسترده سال های اخیر که باید مبسوطا در رساله شکواییه دیگری به آن پرداخت، مسئول اصلی بروز بی اعتمادی و درگیری و خشونت ها و کشتارها و زندان ها در انتخابات اخیر، شخص [آیت الله] آقای خامنه ای است و صلاحیت بقای در این مقام را ندارد.""همانطور که حضرات وقوف دارند در جریان مظالم سال های اخیر و خصوصا ماههای اخیر جناب [آیت الله] آقای خامنه ای شرایط مندرج در اصول پنجم و یکصد ونهم را از دست داده اند و مطاق اصل یکصد و یازده قانون اساسی جمهوری اسلامی خبرگان موظف به برکناری وی هستند و با توجه به اینکه چنین شخصی منعزل است هرنوع تعلل شما که منجر به ادامه وضع موجود و تبعات بعدی خواهد بود مسئولیت دنیوی و اخروی آن مستقیما بر عهده شما خواهد بود."
چه بسا نزدیک است نخبگان سیاستهای مقامات کشوری و لشگری بر آن باشند تا جهت جلوگیری از ضعفهای موجود بر ملا شده، دست به اقدامات جدیدی زده و رهبری را برای مدتی به چالش انداخته و خود سوار بر موج اقدامات پشت پرده، به تغییر رهبر کنوی نظام به بهانه هایی چون بی کفایتی و یا بیماری غیر علاج رهبری ، روی آورند و مهره در آب نمک خوابیده خود را رو کنند.
در هر حال هر آنچه تا کنون نظام را استوار نگه داشته فرو ریخته و مردم و مخالفان تمام آرمانهای به باد رفته بینان گذار انقلاب را دستاویزی برای رسیدن به اهداف خود میدانند و چه رهبری بر صندلی حکومت خود را بر قرار ببیند و چه خود را عزل شده پندارد، مردم به صورت مشخص دیگر اجر و قربی و احترامی برای مقام شاخص رهبری نخواهند داشت و فرقی بین نظام ستم شاهی و شخص شاه ایران و رهبر کنونی انقلاب نمی بینند.به روایتی دیگر، جایگاه رهبری در جمهوریت ایرانی جایی بهتر از شاهنشاه ایران و چه بسا بد تر از آن نخواهد داشت . /.

ARMAN..28.5.88

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

چه بگوییم از جنایات رژیم اسلامی--تجاوز وسیله ای برای گرفتن اعتراف

افشاي يك جنايت كثيف!
«ببريد حامله شون كنيد اين بچه قرتيا رو!»
در هفته اول مردادماه، سي و چند روز بعد از كوچ اجباري از خانه و اختفاء و زندگي مخفي، پسرم دچار «گوش درد» شديدي شد و نيمه هاي شب، مجبور شدم او را به درمانگاه شهرستاني كه آن روزها در يكي از خانه هاي آن مخفي شده بوديم ببرم.
داخل درمانگاه، پيرمرد رنجوري را ديدم كه زير دستان پسرك نوجوانش را گرفته و نرم نرمك او را از درمانگاه بيرون مي آورد. كمكش كردم. پسرش نمي توانست راه برود و خودش هم جاني نداشت كوله اش كند. من زير بغلش را گرفتم و تقريبا" از زمين بلندش كردم و با خودم كشاندم. چند تاكسي ايستاده بودند اما رقمهايي گفتند كه لابد براي پيرمرد زياد بود و داشت پا به پا ميشد. خواستم پولي به او بدهم اما ديدم پسرم از داروخانه درمانگاه بيرون آمد و داروهايش را كه خريده بود، نشانم داد كه يعني برويم. دكتر به او گفته بود گوشش عفوني شده و با آنتي بيوتيك خوب مي شود و چيز خطرناكي نيست.
به پيرمرد گفتم خودم ميرسونم تون. او و پسرش را نشاندم صندلي عقب و راه افتاديم به سمت حومه جنوبي شهرستان. آرام با اشاره دستش مسير را نشانم مي داد. خيابانها خلوت بود و تند مي راندم. پسرش 17 يا هجده ساله به نظر مي رسيد. گفتم:« اسمت چيه جوون؟» پدرش زير لب جواب داد:«مهدي!» بعد انگار با خودش گفت:«يا مهدي صاحب الزمان! خودت تقاصشو بگير!» گفتم:«ايشالا چيزيش نيست! مهدي جان! تو بايد مقاوم باشي! چيه مثه پيرمردا شدي؟ محكم باش!» گفتم:« تصادف بوده؟ لابد با موتوري چيزي شيطنت كردي ها!» و لبخندي زدم تا فضا عوض شود. اما مثل اينكه همان شوخي من، يك چيز تلخ را در اين پدر و پسر زنده كرد. از توي آينه نگاهشان كردم. ديدم پيرمرد اشك مي ريزد و پسرش به هم ريخته! برگشتم به پسرم نگاهي كردم. او هم تلاشش را كرد تا فضا را عوض كند، برگشت و از «مهدي» پرسيد:« چندسالته مهدي؟ پيش هستي (پيش دانشگاهي) يا سّوم؟» پسرك باز جوابي نداد. در سكوتي سنگين رسيديم به خانه آنها. وقتي پيرمرد خواست پسرش را از ماشين پياده كند، زير لب چيزي گفت كه بدنم را لرزاند. به لهجه محلي گفت. چيزي شبيه اينكه «چه خبر از دل من داري يا مهدي»!؟
تا در خانه كمكشان كردم و ناله هاي ريز «مهدي» زير گوشم بود. گفتم نگفتي چش شده؟ تصادف كرده؟ عمل كرده؟ چي شده؟ پيرمرد اشك مي ريخت! فقط آه مي كشيد و زير لب نفرين مي كرد.كنجكاو شدم بدانم.
پسرم را بردم و گذاشتم خانه پيش خانواده مان و دوباره راه افتادم سراغ خانه پدر «مهدي»! به پيرمرد گفته بودم مي روم و بعد مي آيم و او هم مخالفتي نكرده بود. خواستم برايش مرهمي باشم. مي توانستم اقلا" گوش خوبي براي شنيدن حرفهايش باشم. از گفتگو با مردم شهرهايي كه سفر مي كنم، خيلي چيزها ياد گرفته ام. تلخ يا شيرين، فرقي ندارد. هر كجاي اين سرزمين، شيريني آشنايي با مردم و تلخي ستمي كه هر كدام به نوعي مي كشند، برايم سرشارند از تجربه ها. گاهي چيزي كه مي نويسم، حرف كسي است كه در همدان برايم گفته، يا درددل كسي است در شمال يا اصفهان. خيلي از اينها ديگر حرفهاي شخص من نيستند.حرفها و دردهاي مردماني است كه اينجا و آنجا مي بينم. مردمي كه سهراب سپهري آرزو كرده بود«كاشكي اين مردم، دانه هاي دلشان پيدا بود!» و بلافاصله دريافته بود كه اگر بتواند دانه هاي دل خونين مردم را مانند دانه هاي انار ببيند، شايد تحملش آسان نباشد: «مي پرد در چشمم آب انار!» اين روزها، دانه هاي دل مردمان بسياري را ديده ام، كه سرخ بوده اند و خونين! و «غم»، در دانه هاي دل خونين خيلي از آنها پيداست! شايد براي همين است كه من و پيرمرد، زود جور شديم و او سفره دلش را برايم باز كرد. تو گويي همديگر را سالهاست مي شناسيم.
وقتي رسيدم، خواهر بزرگ «مهدي» در را باز كرد. نمي دانم چرا مرا «آقاي دكتر!» صدا كرد. ديگر اين كلمه از زبانش نيفتاد. من هم مخالفتي نكردم. «عاقله زني» حدودا" 46 ساله بود كه غمي بزرگ در چشمهايش بود. فقط او و مهدي و پدر پيرشان در خانه بودند. چند سالي بود كه مادرشان مرحوم شده بود و مهدي از كودكي، مادر نداشت و اين خواهر دلسوز، برايش مادريها كرده بود. اينكه از كجا شروع كرديم به صحبت و چطور بحث را كشاندم به مريضي «مهدي» و چطور پيرمرد اعتماد كرد سفره دلش را برايم پهن كند، طولاني است. بماند.
بحثهاي حاشيه اي را حذف مي كنم و سرگذشت دردناك پسر 18 ساله اي را مي گويم كه حالا رنج عفونت روده و آسيب جدي مقعد امانش را بريده و افسردگي شديدي دارد و بخصوص خطر بيماري مهلك ايدز هم تهديدش مي كند. بدتر از همه اينكه، از علت اين بيماري و اين جراحتها، حتي خجالت مي كشند به فاميل خود هم حرفي بزنند. اما گشودن عقده دل براي يك مرد غريبه، حداقل اين خوبي را دارد كه دل آدمي را سبك مي كند. پايد پيرمرد به همين دليل، حرفهاي دلمه شده روي دلش را با من گفت و كمي سبك شد.
***
مهدي پارسال با پسر دائي اش به تهران رفت تا كار پيدا كند. چندجايي كارگري كردند و بالاخره در يك پيتزافروشي در خيابان آزادي كاري پيدا كردند و شبها همانجا مي خوابيدند. مهدي درسش را نتوانسته بود ادامه بدهد. عكس خندان او روي طاقچه، زمين تا آسمان با اين پسرك پژمرده و زرد و افسرده حال فرق داشت. در عكس زيبا و خندان بود، با چشماني براق و حالا پيرمردي شده بود كه فقط موهايش سفيد نشده باشد؛ فرتوت و پژمرده.
مهدي روز 25 خرداد به دستور صاحب پيتزافروشي، از عصر مغازه را تعطيل مي كند و از پشت شيشه ها بيرون (راهپيمايي سكوت 25 خرداد) را نگاه مي كند. يك پارچه سبز هم به مچش بسته بود و مهندس موسوي را دوست مي داشت. پسر دائيش گفته او مغازه را سپرد و رفت توي پياده رو و كم كم با موج مردم راه افتاد و دور شد. از آن به بعد پسر دائي، خبري از مهدي نداشت تا بعد از 23 روز سرگرداني پدر مهدي در كلانتريها و دادگاهها، به قول خودش:«يه تيكه گوشت كبود و مريض به ما تحويل دادن و گفتن اين پسرت! زود برگردونش شهرستان وگرنه ...» تهديدش كرده بودند هيچ چيزي از زنداني شدن پسرش و «چيزهاي ديگر!» به كسي نگويد و آن پيرمرد بدبخت هم نگفته بود و حالا هم داشت براي اولين بار، با من درددل مي كرد چون «بالاتر از سياهي هم مگه رنگي هست؟»
مهدي روز اول، تب داشت و هذيان مي گفت. با ديدن خون فراوان در ادرار و مدفوعش، دكتر درمانگاه برايش چند آزمايش نوشت و معاينه هاي دقيق تري كرده بود. بعد از اينكه دكتر معالج،«يواشكي» به پدر مهدي هشدار داده بود كه « طبق آزمايشهايي كه كرديم، پسرت را يك يا چند مرد، با زور مورد تجاوز جنسي قرار داده اند!» پيرمرد از حال رفته بود. «پارگي شديد مقعد» بعد از بارها تجاوز و خونريزي، مقعد و روده هاي او را دچار عفونت شديد كرده بود و بر اساس اين ظواهر مشكوك، دكتر درمانگاه مي خواست «مقامات قانوني» و كلانتري را در جريان «احتمال يك جرم» مثل زورگيري و تجاوز به عنف قرار بدهد كه پيرمرد، ماجراي «زنداني بودن پسرش» را گفته بود و كاغذ آزادي پسرش را نشان دكتر داده بود. دكتر شوكه شده بود و پيرمرد گفته بود ديگر از مقامات قانوني و پليس و مأمور مي ترسد و پسرش بدتر از او شده:« وقتي داشتيم از درمانگاه مي رفتيم، هنوز رنگ صورت آقاي دكتر، مثل گچ سفيد شده بود! فهميده بود همين مأموراي قانون(!)، اين بلاها رو سر مهدي آوردن!»
مهدي از اتفاقات روزهاي زندانش، خيلي كم حرف زده بود. چندباري هم كه مي خواست براي پدرش شرح روزهاي زندانش را بگويد، از شدت هق هق از حال رفته بود و حرفهايش ناتمام مانده بود. ظاهرا" بعد از پايان راپيمايي، در درگيري هاي خيابان آزادي، مهدي در ميان جمعي از معترضان و بسيجيان قرار مي گيرد و هول مي كند. چندين باتوم مي خورد و تا به خودش مي آيد، بدست چند بسيجي مي افتد و حسابي كتكش مي زنند. بعد او و عده اي جوان ديگر را سوار ماشيني كرده و به جايي برده اند كه بر اساس مشخصاتي كه گفته بود بايد «كمپ كهريزك» بوده باشد. چيزهايي كه از سوله ها و قفسه هاي فلزي و ... كفته بود، كساني به پدرش گفته بودند :كمپ كهريزك» بوده. آنجا تعداد بسياري از دستگيرشدگان را در قفسه هاي فلزي زنداني كرده بودند و خوراك روزانه زندانيان، كتك و كابل و آويزان كردن از پاها و شكنجه هاي ديگر بود. فرداي دستگيري، يك مأمور مي آيد و مهدي و يك پسر ديگر را با كتك بيرون مي برد. جلوي بقيه زندانيان فرياد مي زده:«همتونو مثل اينا مي بريم و مي...نيم!» مهدي صداي يك مرد ديگر را شنيده كه گفته: « ببريد حامله شون كنيد اين بچه قرتيا رو!» مهدي را به اتاقكي بردند كه در فقره اول، مورد تجاوز يك مأمور قوي هيكل قرار گرفته و در حين تجاوز، از هوش رفته. بعد دوباره و دوباره. در همان روز، بيشتر از چهار مرتبه او را مورد تجاوز قرار داده بودند و خونريزي او، چنان شديد بوده كه به سلول فلزي و داغي منتقلش مي كنند كه كوچكتر بوده و به غير از «مهدي»، سه چهار پسر جوان ديگر با جراحتهاي شبيه به او در آن زنداني بوده اند. مهدي گفته «كف سلول پر از خون و پر از مگس و بوي تعفن بوده! و يكي از بچه ها انگاري از ديشب مرده بود و مأمورها نفهميده بودند!»
مهدي و چندين جوان ديگر، در طول حدود دو هفته در كمپ كهريزك، براي «آدم شدن!» و «ادب شدن!» بارها مورد تجاوز مأموران قرار گرفته بودند و در نهايت او را به بيمارستاني كه نامش را نمي داند، منتقل كردند. بعد از شتسشو و بخيه پارگي مقعد، او را بدون بستري در بخش، به زندان ناشناخته ديگري در داخل شهر تهران برده اند و بعد از حدود هفت روز گرسنگي و باتوم روزانه(!)، بالاخره او را به قيد ضمانت كتبي مبني بر «اقرار به خوش رفتاري مأموران زندان!» و تعهد به «عدم شركت در هرگونه تجمع و راهپيمايي ضد نظام!»، به پدرش تحويل دادند.
پدر بيچاره بي آنكه از واقعيت جراحتهاي مهدي خبردار باشد، پيكر نيمه جان پسرش را با اتوبوس به شهرستان محل زندگيشان منتقل مي كند و بعد از يك روز، با معاينه دكتر درمانگاه، متوجه اصل جنايتها مي شود.
حالا مهدي افسرده و با نگاهي بي روح و خيره به نقش و نگارهاي قالي، در بسترش خوابيده بود. آن عكس كجا؟ و اين چهره زرد و تكيده كجا؟ خواهرش گوشه اتاق نشسته بود و زير چادرش ضجه ميزد و نفرين مي كرد. آقاي خامنه اي و احمدي نژاد را نفرين مي كرد. چنان پر سوز نفرين مي كرد كه من از نفرين هايش ترسيدم و بر خود لرزيدم و مو بر بدنم راست شد.
آن روز گمانم اول ماه شعبان بود. پدر مهدي زير لب ذكر «يامهدي» مي خواند و دعا مي كرد تا نيمه شعبان، روز ولادت حضرت مهدي، مسئولان نظام تقاص اين ظلم و اين جنايت كثيف را پس بدهند. نمي دانم آن عدالت گستر جهان،«مهدي موعود عج» چه نگاهي به ستمكاري و جنايات نايب خودخوانده اش دارد؟ آيا آن «مهدي» به چشمان بيروح و بدن مجروح اين «مهدي» نگاهي كرده؟ و اگر نگاهش كرده، چه حالي پيدا كرده است آن امام غايب؟
وقتي از خانه پدر «مهدي» بيرون آمدم، ساعت حدود چهار صبح بود. با پيرمرد كلي رفيق شده بودم. اما هرچه اصرار كرد نماندم. دلم گرفته بود و بايد مي زدم بيرون. نفسم در نمي آمد. گمانم يك جاي مسير را اشتباهي رفتم و رسيدم به يك گندمزار. نمي دانم برق رفته بود يا آنجا آنقدر تاريك بود كه هيچ نشاني براي يافتن مسير به چشمم نمي خورد. «شبي تاريك و...» جاده را برگشتم. باز تاريكي بود. ايستادم. به آسمان نگاه كردم. بدنبال يك «كوكب هدايت» در آسمان شب چشم مي دواندم. چرا اين سرزمين، از سياهي ستم و ظلم، چنين تاريك شده؟ چرا نوري از هدايت نمي آيد؟ ما به جبران كدامين اشتباه، اسير اين سياهي شده ايم؟ كجاي مسيرمان را اشتباه رفته ايم؟ سرم را گذاشتم روي فرمان و گريستم.
قبل از رفتن، با تلفن همراهم، از «مهدي» چند عكس گرفتم. از پرونده پزشكي اش، از برگه آزاديش. به اين بهانه كه يك آشنا دارم براي رسيدگي! و قول شرف دادم براي حفظ جان مهدي و خانواده اش، عكسها را به «مقامات مسئول!» نشان ندهم. ببينيد ظلم تا كجاست كه مردم از همين «مقامات مسئول» مي ترسند و اين خانواده زخم خورده، مثل عزرائيل از مأموران نايب امام زمان وحشت دارند! «مهدي» هنوز جلوي نظرم است؛ با همان چشمان بيروحش و زندگي اش كه «نابود» شده و صدها تن مانند او كه شايد داستانشان، در دلهايشان مدفون و مكتوم است و راز خود را با هيچكس نخواهند گفت، از ترس آبرو يا تهديد مقامات مسئول!اين عكسها را براي ارائه به دادگاهي نگه مي دارم كه مطمئن هستم به زودي براي محاكمه سران نظام ضداسلامي و جنايتكاران ضدبشري تشكيل مي شود. مي گويم مطمئنم!
اگر مي پرسيد چرا چنين مطمئن هستم؟ خودم هم نمي دانم چرا؟ فقط مي دانم اركان بارگاه الهي، بيش از اين نمي تواند در مقابل نفرين جانگداز پدر و خواهر رنجديده «مهدي» و آه خود او تاب بياورند. آن ضجه هايي را كه من شنيدم و هنوز مرا هم مي لرزاند، خيلي زودتر از اينها صبر خدا را لبريز مي كنند و با «همت مردم»، بساط ظلم اين نظام فاسد در هم خواهد پيچيد. اطمينان من، از تاثير سوز آن ضجه هاست!
....
از خاطرات بابک داد

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

زندگینامه سبز (1): شیخ یوسف صانعی


آیت‌الله یوسف صانعی در سال ۱۳۱۶ هجری خورشیدی، در خانواده‌ای روحانی در روستاینیک آباد اصفحان متولد شد. وی در فلسفه از شاگردان میرزا جهانگیرخان و در فقه از شاگردان آیت‌الله میرزا حبیب‌الله رشتی بوده‌است. میرزا حبیب‌الله رشتی به میرزای شیرازی، رهبر نهضت تنباکو، دلبستگی فراوان داشته و از مروجان وی بوده‌است.
پدر وی، حجت‌الاسلام شیخ
محمدعلی صانعی، و پدربزرگ وی، آیت‌الله حاج ملایوسف، هر دو از روحانیون شناخته شده زمان خود بوده‌اند.
او در سال ۱۳۲۵ هجری وارد
حوزه علمیه اصفهان شد و پس از گذراندن دروس مقدمات در سال ۱۳۳۰ برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم رفت. وی در امتحانات سطوح عالی حوزه در سال ۱۳۳۴ رتبه اول را احراز نمود و مورد تشویق آیت الله بروجردی قرار گرفت.
او از همین سال در درس
خارجِ آیت‌الله خمینی شرکت کرد و تا سال ۱۳۴۲ به طور مستمر از حوزه درس اصول و فقه و مبانی مُتقن روح‌الله خمینی بهره برد و در زمره شاگردان موفق او قرار گرفت. حضور فعال در درس خارج آیت‌الله خمینی طی سالیان دراز و ممارست فراوان نسبت به فراگیری مبانی و تحقیقات او، اِشراف او را بر دیدگاه‌های فقهی و اصولی خمینی را به درجه‌ای رساند که به تعبیر او، در حد شعور مبانی بود و از حد صِرف دانستن، بالاتر.
صانعی توانست در ۲۲ سالگی به مرحله
اجتهاد دست یابد. او علاوه بر سالها شاگردی در حوزه درس روح‌الله خمینی، از دیگر استادان علوم دینی چون آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله محقّق داماد و آیت‌الله اراکی نیز بهره برد. وی از سال ۱۳۵۴ رسماً تدریس خارج فقه را با کتاب زکات در مدرسه حقّانی (شهیدین) شروع نمود و تقریرات آن درس به قلم دو تن از شاگردانشان، موجود است.صانعی در جریان انتخابات 1388 احمدی نژاد را دروغگو خطاب کرد و رای دادن به او را حرام دانست.

اغلب مبارزات سیاسی و فعّالیتهای انقلابی صانعی در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش در ابعاد فرهنگی و تبلیغاتی بوده‌ است. این تلاشها از طریق تبلیغ، سخنرانی، حضور در تظاهرات و راهپیماییها و صدور اعلامیه و بیانیه‌های سیاسی انجام می‌گرفت.
بر اساس آنچه در جلد سوم کتاب اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده‌است، نام و امضای یوسف صانعی، در ذیل حدود سی اعلامیه سیاسی و انقلابی به ثبت رسیده‌است که اولین آن، نامه‌ای است که پس از انتقال روح‌الله خمینی از ترکیه به نجف اشرف، از سوی علمای قم، خطاب به وی نوشته شده‌است. تاریخ انتشار این نامه مهر ماه ۱۳۴۴ است. همچنین آخرین بیانیه‌ای که نام و امضای وی و دیگر همراهان انقلاب در ذیل آن به چشم می‌خورد، اعلامیه‌ای است که در مخالفت با دولت بختیار، در تاریخ ۱۳۵۷/۱/۱۷ صادر شده‌ است.
شاید مهم‌ترین بیانیه شدیداللحن مبلغان مذهبی در قم در قبل از انقلاب، بیانیه مربوط به «خلع ید شاه از حکومت» است که به تأیید جمعی از فضلا و مدرّسان حوزه علمیه قم رسیده‌ است و نام و امضای آیه‌الله صانعی نیز در ذیل آن به چشم می‌خورد.

از آنجا که صانعی در فهم آیات و روایات و مبانی استنباط، توجّه ویژه‌ای به اصل و قاعده سهولت دارد، در مقام افتا سختگیر نیست. وی این گفته صاحب جواهر را به شیخ انصاری، همواره مورد توجّه قرار داده‌است که «از احتیاط‌های خود بکاه، زیرا دین اسلام، شریعت آسان است».
وی صاحب یک کتاب مجمع المسائل است که ویژگی آن این است که شیوه پاسخگویی به سئوالات در کتاب مزبور، به سبک میرزای قمی است، به گونه‌ای که علاوه بر فتوای مورد نظر، در برخی موارد، به دلایل و مستندات فقهی آن فتوا اشاره شده‌است که از نظر آموزشی و علمی، برای پژوهشگران علوم حوزوی و نیز فقه پژوهان، بسیار مفید و قابل توجّه است.
از جمله برخی عقاید و فتاوای مهم او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
او درباره
ولایت فقیه گفته‌است: بر مبنای ولایت فقیه، هر مجتهدی که جامع شرایط باشد، منصوب برای ولایت است و نسبت به مردم، مشروعیت اجرا در مصالح عامّه ـ که اسلام حکم خاصّی نداردـ، منحصراً با مردم و نظـر اکثریت و توده آنان است و مشروعیّت، منوط به آرا و رضایت آنان به طور کلّی و یا از طریق اکثریت است و دستور اجرای آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم، با ولی فقیه است.
درباره بلوغ دختران، وی موثّقه عمّار ساباطی که شرط سنّی را سیزده سال قمری می‌داند، ترجیح داده، می‌افزاید: در صورت عدم احراز سایر علایم بلوغ که نصوص و فتاوا متعرّض آنهاست، دختران در این سن (سیزده سالگی) به تکلیف می‌رسند.
درباره قضاوت زنان معتقد است: ذکوریت در قضاوت، خصوصیّت ندارد و حجّت شرعی بر خصوصیّت هم نداریم و کسی که ولایت بر قضا دارد، می‌تواند آنان را برای قضا (مخصوصاً در امور مربوط به زنان و حقوق خانوادگی) منصوب نماید، و این به خاطر حجیّت اطلاق ادلّه قضا بر عمومیت و شمول است; و همچنان که مردان از قِبل ائمّه معصوم(علیهم السلام) مجاز در تصدّی قضا هستند، زنان هم از قِبل آنها مجازند، مخصوصاً نسبت به شئون زنان و حقوق آنها.
در مورد ولایت بر صغیر و اموال او، با نبودن پدر، نظر او این است که مادر، قیّم قهری است و مشمول ادلّه احسان و معروف و خیر و برّ است و ولایت بر صغیر، بیش از برّ و احسان، چیز دیگری نیست و به حکم آیه شریفه: «وَ اُولُوا الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْض»، < ۱> مادر بر پدربزرگ، اولویت دارد، و با نبود مادر، پدربزرگ، قیّم فرزند است.
صانعی در باب تفاوت
دیه زن و مرد می‌گوید: دیه زن و مرد، مساوی است و این حکم، مستفاد از اطلاق ادلّه دیه‌ است، و دلیل معتبری بر تقیید نداریم.
درباره
موسیقی، نظر او چنین است که حرمت موسیقی و غِنا، حرمت محتوایی است و هر صوت و غنا و موسیقی ای که در آن، ترویج بی بند و باری و بی عفّتی و به انحراف کشیدن انسانها نباشد و چهره اسلام را بد نشان ندهد، حرام نیست.
او در مورد کفّار می‌گوید: اظهر طهارت آنان، همانند طهارت مسلمانان است. گرچه کفّار حربی که بر سرِ اسلام و اعتقاد مسلمانان با آنان می‌جنگند (نه به سبب جهات دیگر) و معاند دینی هستند (همانند اندکی از بقیّه کفّار که با یقین به حقّانیت اسلام، باز منکر آن هستند)، محکوم به نجاست‌اند.
درباره
ربا گفته‌است: حکم تحریم ربا که در آیات و روایات آمده و به آن اشاره شده، مختصّ به ربای استهلاکی است نه ربای استنتاجی.
وی قائل به عمومیّت
قصاص است برای قتل هر انسانی که خونش در حکومت اسلامی محترم است، بدون تفاوت از حیث مسلمان و کافر بودن قاتل و مقتول. قصاص، حیاتی است برای صاحبان خِرَد: «وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا اُولِی الاَْلْبابِ»< ۲> و این نظریه، مستند است به اطلاقات و عمومات قصاص و برخی از اخبار مسئله که حجّت است.
او در مورد ولایت و حاکمیت و مرجعیّت و بقیّه شئون فقیه، ذکوریّت را شرط ندانسته و مناط را همان فقه و تقوا می‌داند. صانعی مدّعی است که در حقوق اسلامی، همچنان که تبعیض نژادی نیست و سفید و سیاه برابرند، تبعیض جنسیّتی و ملّیتی نیز وجود ندارد.
پس از تصویب
لایحه حمایت از خانواده که بر اساس یکی از مواد آن مردان بدون آگاهی همسر قبلی می‌توانند با اجازه دادگاه اقدام به ازدواج مجدد نمایند، وی طی فتویی ازدواج مجدد بدون اطلاع همسر اول را حرام دانست.

یوسف صانعی پس از کناره گیری از کلیه مناصب حکومتی به قم رفته و درس خارج خود را ادامه داد. برای اولین بار رساله توضیح المسائل ایشان در سال ۱۳۷۲ هجری شمسی چاپ شد.


دیدگاه‌های ویژه در مورد حقوق زنان

آیت‌الله صانعی، در مورد حقوق زنان دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به اکثر مراجع دارد. از جمله موارد زیر

عدم شرطیت مردبودن در مرجعیت دینی
عدم شرطیت مردبودن در کلیه مناصب حکومتی
عدم شرطیت مردبودن در قضاوت
تساوی زن و مرد در
قصاص نفس و اطراف
تساوی
دیهٔ زن و مرد در دیهٔ نفس و اطراف
زن، در صورتی که شوهرش وارث دیگری نداشته باشد، تمام اموال شوهر را ارث می‌برد.
ارث بردن زن از همهٔ اموال شوهر (از عین منقولات و از قیمت غیرمنقولات)
عدم حرمت خروج زن از منزل بدون اجازهٔ شوهر، در مواردی که خلاف شئون مرد و یا خلاف
حق استماع مرد نباشد.
عدم نیاز به اذن شوهر در نذری که در مورد خود زن بوده و یا در مال خود مستقل باشد، در صورتی که خلاف
حق استمتاع مرد نباشد.
طلاق در دست مرد است، ولی اگر زن مهریهٔ خود را ببخشد و درخواست طلاق نماید، بر مرد واجب است که او را طلاق دهد.
مادر هم مانند پدر در قتل فرزند قصاص نمی‌شود، مگر آنکه مرگ به علت اغراض شخصی باشد که در آن صورت، حکم پدر و مادر یکسان بوده و هر کدام به دلیل اغراض شخصی دست به قتل فرزند بزند، باید قصاص شود.
با نبود پدر، مادر بر طفل و اموال او ولایت دارد و بر پدربزرگ مقدم است.
ازدواج موقت مختص به شرایط خاص می‌باشد نه به عنوان عدل ازدواج دایم.

آیت الله صانعی مشروعیت حاکمیت را زیر سوال برد "حکومت مستبد از گورستان و مرده‌ها هم می‌ترسد "


آنچه می‌خوانید، گزارشی از سخنرانی آیت‌الله یوسف صانعی در حسینیه شریف موسوی شهر گرگان و در جمع گروهی از روحانیون این شهر است. این مرجع تقلید شیعیان در این سخنرانی که در روز 21 مرداد ماه ایراد شد، با بیانی پر از رنج و اندوه و با چهره‌ای برافروخته، از اصلاح طلبان زندانی به عنوان «کسانی که در رأس این نظام بودند» یاد کرد و پرسید: آیا نسبت دادن اتهام براندازی به این افراد باور کردنی است؟

ایشان همچنین در بخشی از این سخنرانی، به طور قاطع از مهندس موسوی دفاع می‌کند، سابقه مذهبی او را یادآور می‌شود و از بینش سیاسی او تعریف می‌کند. آیت‌الله صانعی همچنین در این سخنرانی با تاکید بر اینکه در اسلام هیچ‌کس حق ندارد مجرمی را عذاب مضاعف کند، همچنین خاطرنشان می‌کند که حتی کسی که حد بر او واجب است، اگر بیمار باشد، نمی‌توان بر او حد جاری کرد.
این مرجع همچنین به سخنانی از امام علی (ع) اشاره می‌کند که بر اساس آن، در هنگام تجرید و حبس و تهدید و تخویف اقرار معتبر نیست. ایشان شرح دادند که تجرید یعنی قطع ارتباط با دنیای خارج، و این یعنی اقرار کسی که نه روزنامه دارد، نه رادیو دارد و نه ملاقات دارد، به فرموده امیرالمؤمنین که دم از او می‌زنیم، چنین اقراری محترم نیست.

صانعی در بخشی از سخنانش که در این فیلم دیده می‌شود، گفت: حبس به کنار، تهدید و تخویف به کنار، اینکه مثلا لباس را در بیاورند که تهدید و تخویف است، تجرید یعنی قطع ارتباط و تخلیه اطلاعاتی او از دنیای خارج، و اینکه تمام روحیه‌اش یک دفعه عوض بشود. خب این خیلی کار خوبی است! پس همه روحیه‌ها را اینطور می‌شود عوض کرد. ما دیگر احتیاجی به تبلیغ نداریم، احتیاجی به هدایت نداریم!
ایشان سپس با هشدار نسبت به چند خطر، از امام‌زدایی و اعمال ناروا به نام قانون اساسی و به نام اسلام و امام به عنوان یک خطر یاد کرد و گفت: می‌گویند یک کسی گفته که رفتیم فلان‌جا و آنجا کتابهای ناجور بود که آنها را آوردیم! اولا تو حق نداری کتابهای جور و ناجور را تشخیص بدهی. به تو چه ارتباطی دارد؟ به قدرتت نناز! ما اینقدر از این قدرت‌ها دیده‌ایم که ذلیل شدند، گریه می‌کردند. بعد آقازاده شهید بهشتی فرمودند بابا اینها کتابهای پدرم بود که آورده‌ام و گذاشته‌ام آنجا. حالا شده کتب ضاله (با تلفظ حرف ضاد از ته حلق!) به تو چه که جمع کنی؟ مگه تو را فرستاده‌اند که کتب ضاله را جمع کنی؟
این مرجع تقلید سپس گفت: دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین شده. اینهمه کشته شدند و به خاک و خون آغشته شدند، آن یکی می‌گوید من نبودم من نبودم رفیقم بود!
آیت‌الله صانعی همچنین گفت: امام فرمود میزان رای ملت است. من به یک کسی از مسئولین که واسطه بود، از یک جایی آمده بود و خودش رده دوم و سوم بود، گفتم آقا ابطال کنید انتخابات را، آسمان که به زمین نمی‌آید، گرهی را که می‌شود با دست باز کرد خیلی راحت، ابطال کنید، دوباره انتخابات را شروع کنید با یک شرایط خاصی. او گفت که نه، تقلب نبوده. گفتم آقا! تقلب نبوده که یک کسی گفت هفتاد تا دلیل می‌آورم که توی حوض آب نیست. آن یکی گفت من یک دلیل می‌آورم که هست. بغلش کرد و پرتش کرد توی حوض! گفت حالا آب هست یا نیست؟
ایشان سپس ادامه داد: آن وقت حالا کار را به جایی رسانده‌اند که دیگر ابطال انتخابات هم نتیجه به حال آن افراد نخواهد داد. هرچقدر فشار بیشتر شود، آگاهی زیادتر می‌شود، تنفر بیشتر می‌شود و من نمی‌دانم چه عاملی سبب این کار شده. اصلا مانده‌ام! فکر می‌کنم که چه شده؟
این مرجع تقلید همچنین با اشاره به برخی محافل که در آنها بعد از ذکر نام امام خمینی به جای سه بار (طبق سنت دهه اول انقلاب) یک صلوات می‌فرستند تا امام را خرد کنند، تصریح کرد: این برای آنهایی که می‌خواهند امام را خرد کنند تا خودشان مهم شوند، از صد تا فشنگی که در خیابان‌ها به قلب مردم بزنند، بدتر است. در خانه‌ها و مغازه‌ها و مساجدتان عکس امام را بگذارید. این صلوات‌ها با خون شهید بهشتی‌ها و مطهری‌ها و صدها هزار شهید آمده است.
ایشان با بیان اینکه وقتی سفره گسترده شد همه انقلابی می‌شوند، گفت: آن زمان‌ها که مردم روحانیت را اداره می‌کردند، خواستند امام را بگیرند. ما هفت هشت نفر جوانی بودیم که در بیرونی منزل امام خوابیده بودیم تا اگر آمدند نگذاریم امام را بگیرند. یک شب امام آمدند و گفتند: شما اینجا چه کار می‌کنید؟‌ گفتیم: آمدیم از جان شما نگهداری کنیم. امام یک لبخندی زد، ولی تخطئه نکرد. بنای امام، تخطئه نبود. شما ببینید، امام تمام آنها که در این انقلاب و نهضت زحمت کشیده بودند، از بعضی‌هایشان هم ناراحت بود، اما در عین حال نگهشان می‌داشت، نمی‌گذاشت له شوند. من اسم نمی‌خواهم یکی یکی ببرم.
آیت‌الله یوسف صانعی سپس با ذکر خاطره‌ای درباره رفتار امام با خود ایشان و برادرشان، تاکید کردند: حکومت اسلامی حداقل باید با آنهایی که زحمت کشیدند خوب رفتار کند. این کلاس اول سیاست است. منتها چه کنیم که خدا عقلشان را گرفته است. الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء! کلاس اول سیاست این است که اقلا اطرافیانتان را نگه دارید. اینهایی را که سی سال است در نظام زحمت کشیده‌اند، نگه دارید. گرهی را که می‌شود با دست باز کنید، با دندان باز نکنید.
این مرجع تقلید در بخش‌های دیگر سخنانش به شدت از وابسته شدن به رسانه‌های دروغ‌پرداز پرهیز داد و به طور تلویحی از نشان دادن متهم در صداوسیما انتقاد کرد و گفت: توجه به رسانه های دروغگو خلاف قرآن است.
ایشان در ادامه سخنانش ضمن هشدار دادن نسبت به گسترش تنفر در مردم، همچنین از وطن‌فروشی و ترس حکومت‌های مستبد، تا جایی که حتی از آمدن مردم سر قبر مرده‌ها در گورستان و فاتحه خواندن برای مرده‌ها نیز می‌ترسند، سخن گفت و افزود: در رژیم سابق از مرده‌ها هم به نفع خودشان استفاده می‌کردند، کوپن می‌آوردند و شناسنامه مرده‌ها را می‌گرفتند که رای بدهند، ولی این را ندیده بودیم که از مرده‌ها هم بترسند!
ایشان همچنین از روحانیون و اصحاب قلم خواست که آگاهی بدهند و حقوق مردم را تذکر بدهند، و همچنین از مخاطبان خود خواست که هرکجا به نام هدفشان است، حضور پیدا کنند. این مرجع تقلید صاحب فتوا، تصریح کرد: هرجا حرکتی به نفع هدفتان است، بروید و شرکت کنید.
این مرجع تقلید در ادامه سخنرانی‌اش نیز سخنان انتقادی مهمی را علیه دولت و فضای سرکوب حاکم بر کشور بیان کرد و ضمن بازی دانستن بعضی عزل و نصب‌ها در دولت، گفت: لااقل به خاطر ماه رمضان قرارها را تبدیل کنند. می‌شود همه زندانیان را آزاد کنند، بگویید ماه رحمت خداوند است، بروید و حداقل بعد از ماه رمضان آنها را بیاورید. بگذارند حداقل اینهایی که فرزندشان کشته شده، در ماه رمضان سر قبر فرزندشان بروند.
ایشان همچنین به کشته شدن جوانان کشور با لحنی کم‌نظیر اعتراض کرد و مطرح شدن موضوع شیوع مرض مسری در زندان‌ها را بازی دانست.

طنز حکومت احمدی نژاد " کردان یا رحیمی "

کردان وزیر کشور سابق احمدی نژاد که پس از رسوا شدن مبنی بر این که مدارک تحصیلی او جعلی بوده خبرسازترین فرد آن روزها لغب گرفت.قضيه آقاي كردان امري نبود كه بتوان به هیچ قيمتي از كنار آن گذشت، زيرا بعد از 11 سپتامبر گسترده ترین و پرهزينه ترين خبري بود كه برخلاف يازده سپتامبر كه يك تراژدي به حساب ميآمد، به يك كمدي، آنهم نه در جامعه "دشمن" يا رقيب، بلكه در ميان همان طیف "خودی" بدل شده بود. استيضاح جناب آقاي كردان عبرتهاي فراواني داشت. از هر موضعي و از هر دري از سابقه و عاطفه و بهشتي و مطهري و خمینی و رهبر و اسلام و تشيع و عواطف و دشمن و.... بهره گرفت گويي براي خارج از مجلس سخن ميگفت اما مخالفان او بي پروا و بدون اعتنا به روابط گذشته خود با وی، با او آن كردند كه شايد كردان در مخيله اش يك لحظه گمان نميكرد كه روزي از این جمع چنان با او رفتار کنند که نه تنها احدي او را بدرقه نكند، كه نگاهها هم او را شماتت کنند. اين عبرت براي همه از جمله پرونده سازان است، اين بار برخلاف گذشته كه در پناه ديگران، پناه بسياري بود به هر چيز و هر كاري دست زد به خيمه خانواده پناه برد. دلسوزانه و صميمانه باید گفت که ماجرای کردان درسي بزرگ برای همگان داشت. شايد هر كس تاريخ مصرفي دارد و يا سياست حريم نمي شناسد و قدرت چون تيغ ميكشد، چراغها را خاموش ميكند و يا چشمها را ميبندد منصفانه ميتوان گفت سناريوي آقاي كردان ميتوانست بدون قرباني و با كمترين هزينه فيصله پيدا كند. اما در متن آن اما و اگرهایی است كه زنگ خطر را برای آیندگان صدا درمی آورد.جعل اگرچه یک عنوان مجرمانه و قبیح است ولی مساله اصلی مربوط به رسوایی کردان، تنها در حد جعل نیست بلکه "دروغ" و بی صداقتی در آن نکته ای است که زنگهای خطر را به صدا درآورده و نگرانی دلسوزان کشور را برانگیخت. راستی و صداقت مهمترین مطالبه یک ملت از رهبران خویش است که در دولت احمدی نژاد به کرات آن را تقض شده میبینیم.


بعد از رسوایی جعل مدرک کردان اینک سناریوی جدیدی کلید خورد که در آن شاهد یکی دیگر از شاهکارهای محمود احمدی نژاد بویدم

حکم بازداشت در انتظار معاون پارلمانی احمدی نژاد

محمدرضا رحیمی معاون پارلمانی احمدی نزاد می باشد که از سوی شعبه1057، توسط قاضی "مولایی" جهت حضور در دادگاه کتبا احضار شد و او از رفتن به دادگاه ممانعت کرد. پی بی اعتنایی معاون پارلمانی رییس جمهور به احضار کتبی جهت حضور در دادگاه عمومی جزایی تهران، بازداشت وی در دستور کار دادگاه قرار گرفت و جالب اینکه او به دو اتهام "تحصیل مال نامشروع" و "تصرف غیرمجاز در اموال دولتی" از سوی دادگاه عمومی جزایی تهران تحت تعقیب قرار گرفته است.رحیمی در ماجرای کردان به حمایت همه جانبه از احمدی نژاد پرداخته بود بطوری که رئیس دفتر وی سعی داشت با پرداخت رشوه 5 ملیون تومانی نمایندگان را از استیضاح کردان منصرف کند و سپس مشخص شد که مدرک خود وی نیز جعلی است.

به راستی باور نخواهیم کرد که ملت فکور ایران به دولتی این چنینی رای اعتماد دهد.