نمی توانم درک کنم 24 روز یعنی چقدر نبودنت ،اما میدانم این روزها چیزی به بزرگی زندگی برای من کم شده است . .متاسفم که باید اعتراف کنم تو،عزیز دل ، عمیقا دچار اشتباه شدی،.تو متهم به انسان ماندن وتعهدی .تو مجرمی به دلیل احساس وظیفه در قبال سرنوشت کشورت ،باید به اعتقاداتت اعتراف کنی ،وپاسخگو باشی،در قبال این ظلمی که به خاطر رعایت کردن شرافت هنریت، به جامعه هنری تحمیل کردی. اشتباهات فاحشت را جبران کن،!تو محکومی به نبستن چشمها .نبستن گوشها.وغیر قابل ببخش تر ازهمه اینکه، تو محکومی که نه تنها بی پروا وبا وقاحت دروغ نگفتی ،بلکه صدای حقگویت را آنقدر بلند کردی تا خراب شود روی سر تصمیمات اشتباهی که به قیمت تاراج رفتن ایران و ایرانی گرفته میشود. چه گناهی بزرگتر ازاین می تواند باشد که " درد مردم" را فریاد بزنی، آیا نمی دانستی که مُجازی ومی توانی ،یا سکوت کنی ویا" دزد مردم" باشی،دزد روح وروان خسته هم وطنانت، ودراین روزها که زخم های تازه وکهنه ، گوش خراش تر از هر فریادی آوار میشوند، باید انها را در تنهائی وسکوت درمان که نه " محو" کنیم .عزیز دل ،اینجا خدا خیلی زود تر از آنچه فکر کنی آه مظلوم را میشنود واین ویرانه هایی که می بینیم تاوان آن آه یست که با ضجه ها کشیده شد وحالا همه با هم تاوان میدهیم، وبه باد رفتن اعتماد واعتقاداتمان را به نظاره می نشینیم .ای کاش میدانستی تو غریبه تر ونامحرم تر از آنی که بخواهی انسانیت کم کم مهجور شده را به داعیه داران مدعی یاد آوری کنی. این روزها که در سلول کوچکت ،همدمت،تنها،تنهائی ست،وتو تاوان معصومیت قلبت رامیدهی ،چه کسی خبر از بغض های سمجی دارد که بارها وبارها گلویت را فشردند ومانع از خواندن این ترانه ها شدند؟آیا کسی که به جرم خواندن" لمس آزادی" مشت به دهانت کوبید،همان صدای محزونت را وقتی " وصیت نامه" را می خواندی شنیده بود ؟کاش می دانست ظلم هرجای تاریخ که اتفاق بیفتد نامش همان ظلم است. کسی خبر ازعمق عشق تو به سرزمینت دارد؟ آنقدر که زخم زبانهای دوستانت هرچند روح بلندت را غمگین میکرد تو راناامید نکرد وتو با شور وشوقی می خواستی بخوانی از امید به آمدن فردائی بهتر،.بخوانی واینکه هنوز فرصت هست برای آبادی ،همدلی . این قلب بزرگت به امید چه، پرتپش تر میشد؟ .چه تلاش بیهوده ای نازنینم ... ..تومی توانستی هر کجای این دنیای بزرگ باشی وبرای سرزمینت هرچه می خواهی در امنیت وبا افتخار بخوانی .اما اینجا! این چه گناه نابخشودنی بود که مرتکب شدی ،؟اینجا باشی واز امید برای بهتر شدن بخوانی ؟؟چه جرمی سنگین تر ازاین میتواند برای یک هنر مند باشد تا به زندان راهنمائی نشود .؟این روزها که نان وخدا را باهم می خورند ،قناری سرمست ،سهم تو شاید سکوت بود،نه صدا. چرا نمی دانستی اینجا عاشقانه های هجو خریداران پر پا قرصی دارد، و تو جوجه ادرک زشت منفور میشوی بین آن همه زیبائی وملاحت ؟ حالا ماندی در انفرادیت و تنگ نظری هارا به جان میخری ،روزهایت را به جرم صداقت ،بی آفتاب میگذارنی تا فراموش نکنی ،شرافت واحساس وظیفه را مثل بسیاری، باید بگذاری در پستوی نمناک وجدانها ونان تعهد رابه نرخ روز بخوری.،ماندی ،تا یادت بماند اینجا ایرانی شده که گاهی انتقاد به قیمت زندگی تمام میشود، چه برسد به هنر وتعهد که این روزها هووی یکدیگر شده اند وانگار سر سازگاری ندارند، وتو عزیز دل محروم میمانی از همه دوست داشتن هایت، اگر بزرگوارانه کبک ها را فراموش کردی،سوراخ موش های مجلل را، وعافیت طلب هائی را که هر از چند گاهی برای اعلام حضور پاک وپاکیزه شان یکی به نعل میزنند ویکی به میخ ..تا از این دوران پر تلاطم به سلامت و بی هزینه عبور کنند ودوباره با ژست های روشنفکرنه وطنازی هایشان در خیالشان بشوند محبوب قلبهای مردم خسته ای که گوششان پر شده از...این دلسوختن ها ی تلخ به پایان می رسد، اما چه وقت ،مردان سایه به این نتیجه شیرین میرسند که دشمن بودن الماسهای چون تو ، توهمی بیش نبوده . روزی که بی تاب بودن ها، که در روح وجان رنج کشیده ات مینشیند تو را هنر مند مغضوب نسازد .روزی که همه همخانه هایت ،بدانند که این ذات هنرمند توست که تو را وادار به دیدی متفاوت ونقادانه به جهان میکند..واین بی پروا از امید خواندن تو هدیه ایست به قلبهای غمگینی که به عشق این سرزمین می تپند .من شرمگینم از تو وچشمان زیبابین وصدای صادقت به دلیل روزهای سختی که میگذرانی. از تونازنین ، به خاطر ظلمی که بر تو میرود وغربتی که خانوداه بزرگوار هنربه آن دچار شده، شخصا عذر خواهی میکنم که آن همه حسن نیت ومرام ،این چنین ناروا وزشت پاسخ داده میشود.
درود به شرف هر دوی شما، آریا که در بیدادگاه رژیم اسلامی در بند و زنجیر است و تو همسر توانایش که بار مهم فریاد او را در بیرون از زندان بر دوش گرفته ای. خاک قدم هر دوی شما را که برای آزادی ایران مبارزه میکنید شخصاً میبوسم و افتخار میکنم ایران فرزندان بیدار و دلیری همانند شما دارد.
پاسخحذفنمی دانم از چه بگویم از شجاعت آریا با شهامت قلم همسرش،با حقارت و زبونی دشمنان ابلهشان؟درود وهزاران سپاس بر شما سبز راهان و سربداران.
پاسخحذف