۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

رفسنجانی مرد هزار چهره دستهایت ورم کرده و دستمالت پوسیده،دیگر این همه پافشاری برای چسبیدن به حکومت برای چه؟



و باز رفسنجانی و باز انتخابات و پست و مقام و باز دستمال به دست دور بیت ولایت و باز خیانتی که ازهر کسی بر نمیاد.با آن که می دانم چوبی که بر پشتم فرود آمد برای مردم بود نه تو ولی حیف آن همه مردم که برای تصدیق سبزی ایمانشون در نمازجمعه سبز شرکت کردن

میدونی یا نه ؟تو در دل مردم جایی نداری و حتی تو دل آقاتم جایی نداری / تو یه مهره سوخته هستی تو یه مهره سوخته هستی، برادر زاده ات هم که به از سیلی های ولایتی خورد، شنیده ایم گفتی تنها راه ولایت وقیح است ؟به دخترت فحاشی کردن حرفی نزدی به دوستان قدیمت توهین کردند تو باز هیچ نگفتی .به دخترت فحاشی کردن حرفی نزدی به دوستان قدیمت توهین کردند تو باز هیچ نگفتی .

تو در انتهای راهی هاشمی فکری بکن میدانم باهوشی فکری بکن برای آینده نه چندان درخشانت، گذشته ات که نیز درخشان نبود، فراموش نکردیم آن همه خیانت در جنگ،آنهمه شهید که بی خود جان دادند و رفتند برای تو، آن همه حسین فهمیده که دل به رهبری توخالی بسته بودند، آن همه سرکوب و آن همه ترور که مجاهیدن خلق خوب بهانه ای برایت شده بودند تا دست خالی نباشی، و آن جانشنین بر حق ولایت فقیه وقیح که بدون دسیسه های تو هرگز به جایی راه پیدا نمیکرد، آن بی سواد که خود را رهبر مسلمانان دنیا معرفی میکرد، شنیدم دیروز قذافی هم ادعایی کرده بود، این خصلت دیکتاتوران زمانست، خود را رهبر و دیگران را گوسفند فرض میکنند، آری تو دیکتاتوری دیگر را به دنیا معرفی کردی، خامنه ای و این بزرگترین خیانت تو در تمام دوران حکومتت بود ،

شرمت باد که اینگونه خود را سبز جا زدی و با نسیمی و شاید طوفانی خود را در انتهای وقاحت جای دادی

ما را با تو دیگر کاری نیست روبه مکار، دستانت بستست و شاید فرصتی نداشته باشی، به خود بیا مرد هزار چهره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر