۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه
هــــی ، دیـــکــــتــــاتــــور ! بـــُــرو بـــه جـَـــــهـَــــــنـَـــــم ..... !
۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه
آقا بی خیال بازم شروع شد تفرفه اندازی؟ تو سوت بزن تو بگو مرگ بر دیکتاتور تو بگو الله اکبر فقط بگو
پس همه بچه هایی که می خوان هنوز می خوان به ریش دیکتاتور بخندن همیشه باشن بیان وسط
۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه
یاران سبز شاید خیلی نزدیک است که دیر شود. التماست می کنم نگذار دیر شود
ندیده اند ما را...ندیده اند ما را، دست کم گرفتندمان. دیگر از ما نمی ترسند. حق هم دارند. ندارند؟ من به تو می گویم که دارند. با تو ام یار سبز دیروز. همنسل و همرزم و همراز دیروز. این راهی بود که باهم شروعش کردیم. همه باهم. نه من. نه تو. و قرار بود تمامش کنیم. نه؟ پس چه شد؟ من از تو دلگیرم. خشمگینم. آزرده ام. نمی خواهم که به این زودی راهت را از من جدا کنی. نباید! هرگز! که این تنها نقطه ای است که هم من را می طلبد و هم تورا، و خشم ما را. می خواهم بدانی: شاید خیلی نزدیک است که دیر شود. التماست می کنم نگذار دیر شود. می خواهم بترسانمت. هی! نکند نزدیک دیر شدن است! من خشم تو را می خواهم. غیرتت را می خواهم بجوش آورم. می خواهم با تو گستاخ حرف بزنم. حتی شاید چند سیلی هم بر گوشت بزنم. فقط به من بگو چه شد که دیگر ازمان نمی ترسند؟ تحقیرمان کرده اند؟ هر کداممان را گوشه ای پراکنده اند؟ چه شد که خواب رفتیم؟ پس خشمت چه شد کجا رفت؟ چه شد که خیلی زود زیر پای میر مرادمان را خالی کردیم؟ خیلی زود. زودتر از آنکه حتی دل شکسته او توان درکش را داشته باشد. و بدرقه اش کردیم تا پشت میله های حصر، تا بند بندگان کفتار صفت. و سهل انگارانه همه مان سر در لاک بی تفاوتی فرو بردیم. به راحتی شانه بالا انداختنی... من به تو می گویم که این رسمش نبود. چه تو بپذیری یا نه. چه تو بخندی یا بگریی. باز من می گویم این راهش نبود. من امده ام که تو را از خواب شیرینی که الان دل به آن خوش کرده ای بیرون بکشم و به عمق کابوس ببرمت. آمده ام خواب خوشت را تلخ کنم. یادت بیاورم همه چیز را. حتی زنجیر سبزمان. زنجیری که آنروز بر دراز ترین خیابان شهرمان کشیدیم اینقدر سست نبود که با اولین ضربه ها بگسلد. اما گسست. وای به حالمان... یادت هست چه زنجیره ای از امید و اشتیاق بستیم؟ کسی هم جلو دارمان نبود. بود؟ یعنی انقدر بی ریشه ایم که با اولین تندباد از ریشه در آمدیم؟ انقدر دامنه باورمان خام و کودکانه بود که به این زودی دست از امید کشیدیم؟ نکند انقدر ساده لوح بودیم که به پیروزی آسان و سریعی باور داشتیم؟ کاش اینطور نباشیم. نبودیم. نخواهیم بود. نباید. نباید که فرزندان فردای ما نام ما را در لیست بزدلان بزرگ تاریخ بنویسند. که ما هریک یک ریشه ایم بر ساقه ی این گیاه عظیم خشم خفته. هریک تیشه ایم بر دیوار ستبر استبداد. فقط حیف که خفته ایم...حیف... آمده ام از تو خشمت را بخواهم و ریشه ات را. ریشه ی قطور غیرت و انسانیتت. آمده ام تکانت بدهم و از این خواب بدتر از مرگ بیرون بکشمت.می خواهم که مخفی نکنی هر آنچه بزرگترین دارایی ماست. میل به طغیان بر ضد زور. باور کن زمان مخفی شدن و سوت بی خیالی زدن نیست. من آمده ام که تو را با خود ببرم. تا قله ی اتفاق. تا ته هر اتفاقی که ممکن است بیافتد. که باهم این اجازه را از آنها پس بگیریم. اجازه ای که خودمان به آنها داده ایم. که اینطور تحقیرمان کنند. دست کم بگیرندمان. بهمان بخندند. باهم. من و تو و ما. "همراه من شو عزیز". نه با شعر، که با شور. نه با سکوت. که با سیلابی عظیم و برکننده. برکننده هر بوته خاری که خواهان خواری ماست، حق ماست. حق ما، که باز از شعله های خشم ما بترسند و بگریزند. که باز بازگردیم به روزهای غرور......
منبع
۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه
جنتی:گناه مصدق روی برگرداندن از کاشانی بود.کاشانی کیهان 1332: گناه بزرگ او عدم اطاعت از اوامر شاه است
تاریخ را ورق می زنیم ، روزنامه كيهان مورخ ١٧ شهريور ١٣٣٢
نظر آیت الله کاشانی در مورد دکتر محمد مصدق :گناه بزرگ او پايمال كردن قانون اساسي با عدم اطاعت از اوامر شاه است و درباره مجازات او گفت :مجازات كسی كه در فرماندهی(شاه ) ونمايندگی كشورش در جهاد خيانت كند مرگ است و درباره كودتا گفت : …« مصدق شاه را مجبور كرد كه كشور را ترک كند اما شاه با عزت و محبوبيت ، چند روز بعد بازگشت رژيم جمهوری مناسب ايران نيست ،
این دین ساده من است، نیازی به مرجع تقلید ندارد، دین من عقل من است و مرجع آن مهربانیست
۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه
باید منتظر باشیم تا جنازه موسوی و کروبی را تحویل بگیریم؟
دوستان چه باید کرد آیا با لینک دادن مدام و داغ کردن خبرها در شیکه های اجتماعی می توانیم ار بروز اتفاق جلوگیری کنیم؟
به راستی چه باید کرد؟چرا نام میرحسین و شیخ کمتر دیده می شود، چرا شعار نویسی و رنگ پاشی و پول نوسی کمتر شده ؟ مگر چه می شود اگر بر روی هر پولی که خرج می کنیم بنوسیم کروبی و موسوی را آزاد کنید؟ ما که دست روی دست گذاشتیم تا این که بوی نقشه های جمهوری دیکتاتوری اسلامی به مشاممان رسید، آیا نباید دید بهتری نسبت به اتفاقات پیشرو داشت؟ فراموش نکنید که ما خیلی کوتاهی کردیم در حق میرحسین و کروبی ، تجربه این شش ماه نشان داد که چه دوست داشته باشیم و چه نه، آنها خیلی بیشتر از "خود آلترناتیو پندارها" مقبولیت جمعی دارند و با حصرآنها جنبش قدرمند سبز دچار خلا بزرگی شده که برای حرکت دوباره تنها راه، آزادی دو عزیز است و بس،اگر انها حرف از پیدا کردن جانشین برای این دو عزیز را به جنبش طعنه می زنند بدون شک با حرکت دوباره خود باید در راستای زنده کردن روشهای موفق گذشته پویا بود؛ دست روی دست نگذاشت و به آینده ای مبهم چشم نبست که آینده از کف خواهد رفت با کژ فکری های دوستان ، ما به یک جنبش واقعی نیازمندیم و به نظر من روزهای آتی و نزدیک به روز قدس سابق بهانه های خوبی خواهد بود برای از سر گرفتن اعتراضات برای آزادی همراهان همیشه سبز ما میر عزیز و شیخ شجاع،
قرارهای بیست و پنح بهمن نشان داد که هر چه دستان ما بیشتر در دست هم قرار گیرد موفقیت بیشتر خواهد بود.....
پشوتن - بیست و هفت مرداد نود
۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه
تمام کسانی که سبز شدند سبز ماندند آنهایی که سبز رفتند به امید ما رفتند(روز ایران "قدس سابق" نزدیک است)
سخنی با تو ایزد،
به کدام خاک روی آورم؟ به کجا رفته پناه جویم؟ دوستانم در بند , همرزمان در خاک. اما تلاش من دو چندان و امیدواریم صد چندان بیش از گذشته و ایمانم این است ایران را از چنگال اهریمن و خون خوار ظالم آخوندی رها سازم. به امید آن روز.
همه با هم دوباره ایران را فریاد می زنیم در روز ایران و با فریادهایمان دوباره به جهان خواهیم گفت که سبز همیشه زنده است و ایران همیشه جاودان