۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سهشنبه
۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه
رامین جان در زندان با دسبند سبز گفتی "تو زندان همه پرواز می کنیم . مراقب باشیم با آزاد شدن، اون پایینا سقوط نکنیم"
وقتی در زندان دیدمت شنیده بودم آواز می خوانی و ترانه می سرایی ، گفتم همه تو را دوست دارند رامین در بیرون زندان تو یک قهرمانی و افتخار هنرمندان. در حالی که مچبند سبزت را هنوز در زندان به دست داشتی با لحنی خندان گفتی : "تو زندان همه پرواز می کنیم . مراقب باشیم با آزاد شدن، اون پایینا سقوط نکنیم " و من گفتم تو پرواز می کنی و راه را ادامه خواهی داد رامین .
همه در زندان به تو می گفتند بمب خنده .. و من هنوز می خواهم بدانم این همه خنده را از کجا آوردی رامین؟
از آزاد شدنت به قدری خوشحالم که در پوست خود نمی گنجم .
ولی رامین افسوس می خورم از کسانی که هم دوره تو بودند و ولی رسم هنر را به جای نگذاشتند و هنر را پرپر کردند. گلایه دارم از امین حیایی ها و شاکردوستها که تنها با دلقک بازی، خود را در دل مردم جای دادند و چه زود و آسان بر مهر مردم چوب حراج زدند و آنها را به حکومتی غیر مردمی فروختند. انها سقوط کردند و تاریخ مصرف خود را تا سرنگونی حکومت کوتاه کردند.
ولی تو همچنان پرواز می کنی و همچنان به پروازت در دل مردم ادامه خواهی داد. مراقب باش به دام این نا اهلان تاریخ ایران زمین گرفتار نشی رامین .
مقدمت گرامی ،همیشه آزاد باشی و همیشه سبز
مقدمت گرامی ،همیشه آزاد باشی و همیشه سبز
۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه
سه شنبه دهم مرداد تولد علیرضا صبوری جانباخته راه آزادیست و چه هدیه ای گران بهاتر از این که راهش را ادامه دهیم؟
سه شنبه دهم مرداد (31جولای) تولد علیرضا صبوری است؛ جانباخته راه آزادی، کسی که افسوس در غربت، ترانه آزادی او را فرا خواند تا پروانه ای دیگر در شعله نفرین شده حکومتی جهنمی بسوزد . او نیز مانند ندا و سهراب و ترانه واشکان و محمد و صانع و دیگر جانباختگان به دنبال چیزی نبود جز تغییر، تغییر یک حکومت خودکامه که رای ها را دزدیده بود تنها به مصلحتی که نامش اسلام بود . اسلامی طالبانی و اسلامی دروغین و خرافی. او امده بود به خیابان با دستی خالی تا تاریخ بداند مردم ایران زمین هیچگاه تاب تحمل ستم و دروغ را نخواهد داشت. اما بر او رحم نکردند و درست سر او را تنها به خاطر اینکه شاهدی زنده بر جنایات کفتارصفتان بود هدف قرار دادند .
اما بر علیرضا چه گذشت ؟!
او در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در حوالی میدان آزادی، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا، در حالیکه به کمک هم
وطنانش که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند شتافته بود، ناگهان تیری پیشانیاش را
شکافت.وقتی او را با گلوله زدند . گلوله در سرش منفجر شد و تکه ای از آن از کنار ابرو بیرون آمد و مرمی آن در سرش ماند و چهار ترکش در قسمت چپ سر باقی ماند ؛ آنچنان که خودش بعدها گفت، انگار چیزی در سرش منفجر شد و جهان در مقابل
چشمانش به سیاهی رفت.
عدهای از معترضین پیکر نیمه جان وی را به بیمارستان بردند و پزشکان شبانه او را
مورد عمل جراحی قرار دادند و موفق شدند که تکههایی از گلوله را از سرش خارج کنند.
ولی متاسفانه علیرضا به کما رفت و در این مدت خانوادهاش تمامی بیمارستانها
زندانها و سرد خانهها را زیر و رو میکردند و به امید یافتن نشانی، از گم
گشتهشان هر روز به زندان اوین مراجعه میکردند. در حالی که پزشکان نام اورا در لیست تصادفی ها رد کرده بودند تا دست ماموران و سپاهیان نیوفتد. تا اینکه پس از گذشت حدود یک ماه
علیرضا از مرگ بازگشته و به هوش آمد.
او که قسمت عمدهای از حافظه، قدرت تکلم و کنترل
رودهها را از دست داده بود، در حالی که نیمی از بدنش فلج شده بود، پس از چند روز
توانست به سختی شماره تلفن یکی از خواهرانش را به یاد آورد. پرسنل بیمارستان به
سرعت جریان را به خانوادهاش اطلاع دادند و به پیشنهاد مدیریت بیمارستان و به خاطر
مسائل امنیتی، نام وی به عنوان بیمار تصادفی در پروندههای بیمارستان ثبت شد و
همان شب علیرضا را به خانهاش منتقل کردند تا باقی خدمات درمانی، در خانه به او
ارائه گردد.
پس از آنکه علیرضا سلامت نسبی خود را بازیافت، به پیشنهاد و کمک خانوادهاش و بدلیل
رعایت مسائل امنیتی، از ایران خارج شد و به ترکیه رفت و مدارک خود را در اختیار
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قرار داد. سرانجام، پس از ماهها، با در خواست
وی موافقت شد و وی با امید به فردایی روشن و آزاد، اما در تنهایی مطلق، به شهر
بوستون آمریکا فرستاده شد.
اما در کمال تاسف، پس از ۸ ماه به علت عوارض
ناشی از وجود قسمتهایی از گلوله در بافت مغز، سر انجام در ۲۶ آبان ۱۳۹۰ علیرضا
صبوری جان سپرد و پس از حدود ۲ ماه، و به درخواست خانوادهاش، پیکرش را در شهر
برلین آلمان به خاک سپردند.
یکی از نزدیکان علیرضا می گویید: "نمی دانید چه آتشی وجودم را می سوزاند. شاید نتوانید مرا درک کنید. اما حداقل می توانید واقعیت را بنویسید تا دنیا بداند با ما چه کردند و چه بر سر ما آوردند. همه می دانند علیرضا مانند هزاران جوان دیگر که روز ۲۵ خرداد در خیابان بودند بی گناه بود خیلی بیگناه و این حقش نبود."
و یکی از خواهران او می گوید : "علیرضا یک شاهد زنده بود برای اثبات دروغ بودن این ادعای رژیم جمهوری اسلامی که
حقوق فردی و اجتماعی افراد را برای شرکت آزادانه در تظاهرات به رسمیت میشناسد.
مسلماً وقتی به ماموران دستور داده شده است که سر و صورت تظاهر کنندگان را هدف
بگیرند، از ترس آن است که شاهدی زنده بماند. "مادر علیرضا صبوری می گوید : "در روز راهپیمایی وقتی در خیابان زخمی ها را دید، شال دور گردن خودش را را بست به پای یکی از زخمی ها که افتاده بود گوشه ی خیابان و ناله می کرد، اما وقتی دستش را بالا برد و به دوستش گفت بیا، گلوله ای به پیشانی اش شلیک شد. بر اساس گفته های پزشکان، ۳۶ ضربه باتوم به علیرضا زده بودند و زمانی که علیرضا به بیمارستان منتقل شده بود، تمام لباس هایش خونین و به بدن او چسبیده بود"
علیرضا به خاک سپرده شد در حالی که قاتلان او همچنان آزادند و روزی خون ریخته علیرضا گریبان آنها را خواهد گرفت.بدون شک خون ندا و ترانه و سهراب و علیرضا و... به هدر نخواهد رفت.
۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه
زیباترین چهره سینما و تئاتر در دوران طلایی هنر هفتم بعد از یک دوره طولانی بیماری سرطان به ساموئل خاچیکیان و ارمان واروژان پیوست
سر انجام زیباترین چهره سینما و تئاتر در دوران طلایی هنر هفتم بعد از یک دوره طولانی بیماری سرطان به ساموئل خاچیکیان و ارمان واروژان پیوست تا به چشمه اب حیات رسید.
ایرن زمانی ستاره درخشان سینمای ایران بود. پس از تحولات انقلاب وقتی که به
او دیگر اجازه بازی داده نشد، سرنوشت خود را پذیرفت اما بیکار ننشست و به عنوان
متخصص زیبایی به کار پرداخت. گذشت سال ها لطف زیباییاش را نپوشانده و در ۸۲ سالگی
همچنان جذاب بود. ایرن زازیانس در سال ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شد. در دوران دبیرستان
بسیار علاقمند به فعالیتهای هنری بود و در نمایشهای مدرسه اغلب بازی میکرد اما
به صورت حرفهای از ۱۹ سالگی پا به عرصه بازیگری گذاشت. او فعالیتهایش را از تئاتر
شروع کرد و برای نخستین بار در تئاتر فردوسی در نمایش کارمند شریف بازی کرد و سپس
در اسفند سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست.
ایرن در فیلمهای مطرحی چون خداحافظ رفیق ساخته امیر
نادری، بلوچ ساخته مسعود کیمیایی، خروس ساخته شاپور غریب و برهنه تا ظهر با سرعت
ساخته خسرو هریتاش بازی کرده و نقش آفرینی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه
در سریال سلطان صاحبقران ساخته علی حاتمی به یاد ماندنی است. فیلم محلل ساخته نصرت
کریمی نیز پس از سه روز اکران توقیف شد و در زمان خودش فیلم پرسر و صدایی بود.
ایرن پس از انقلاب در دو فیلم جایزه ساخته علیرضا
داوودنژاد و خط قرمز ساخته مسعود کیمیایی بازی کرد که هر دو فیلم توقیف شد و هرگز
نمایش داده نشد و پس از آن نیز نام او در لیست افرادی که اجازه کار ندارند قرار
گرفت و تا به وقت فوت نیز برخلاف میل و علاقهاش دیگر هرگز موفق به فعالیت در عرصه
بازیگری نشد.
برگرفته از قدیمی ها
۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه
سالروز درگذشت شاملو ، آخر بازی شعری وصف خمینی؛ "باش تا نفرين دوزخ از تو چه بسازد،که مادران سياه پوش، داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و بادهنوز از سجاد ه ها سر برنگرفته اند"
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
تو را چه سود
فخر به فلک برفروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرينت می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس ها
با داس سخن گفته ای.
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گياه از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز باور نداشتی.
فغان! که سرگذشت ما
سرودِ بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپيان
باز می آمدند.
باش تا نفرين دوزخ از تو چه بسازد،
که مادران سياه پوش
داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاد ه ها
سر برنگرفته اند!
فردا دوم مرداد سالروز درگذشت استاد است ، یاد شاملوی عزیز گرامی
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
تو را چه سود
فخر به فلک برفروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرينت می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس ها
با داس سخن گفته ای.
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گياه از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز باور نداشتی.
فغان! که سرگذشت ما
سرودِ بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپيان
باز می آمدند.
باش تا نفرين دوزخ از تو چه بسازد،
که مادران سياه پوش
داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاد ه ها
سر برنگرفته اند!
فردا دوم مرداد سالروز درگذشت استاد است ، یاد شاملوی عزیز گرامی
۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه
خرداد 8۸ باور نمیکنی بر ما چه گذشت؛ازبام کلاشینکف درآمد از خیابان باتوم و تلویزیون چارلی چاپلین نشان میداد
خرداد ۱۳۸۸ بود دخترم
بیش از تمام خردادها باران آمد
همسن تو بودم
،دلم زندگی میخواست
… رنگ و آواز
خرداد ۱۳۸۸ بود
گاهی اگر
خیره میشوم
به نقطهای
.از پس آن خرداد است
دیگر
از پدربزرگ نخواستم
خاطرات انقلاب را تعریف کند
روز به روز
ساعت به ساعتش
دقیق یادم است
چگونه بگویم
آن سال
بر ما چه گذشت؛
تو باور نمیکنی
از پشتبام کلاشینکف درآمد
از خیابان باتوم
تمام کانالهای تلویزیون
چارلی چاپلین نشان میداد
فراموش نکن
به کودکانت هم بگو
روزی روزگاری
در ایران
وقت آن رسید
خرداد ۱۳۸۸ بیاید
ما با هم بودیم
شکست نخوردیم
و
.تا همیشه داغ داریم
سارا محمدی اردهالی
دوران ما پر از خنده و اشک است. خنده های گریه آور با حاکمانی خنده دار
حیف نیست با اینهمه سوژه واسه خنده هم میهنامون رو مسخره می کنیم و تو جون هم افتادیم تا الکی خوش باشیم؟باید بخنیدم ، شایدم باید گریه کنیم و افسوس بخوریم که خودمون رو وادادیم به این مردمان خنده دار. در حالی که مردم تو فشار بد اقتصادی داره کمرشون میشکنه و نمی دونن چه دوایی برای درد بی درمونشون پیدا کنن گنده لات آقایون که حکم قتل میده و حلال و حروم میکنه و حروم رو حلال یه هو نمیدونم از رو مرغ همسایه بلند میشه و افاضات می کنه که مرغ نخرین و ضرر داره و من نمی خوام بخورم شمام نخورین . داداش مرغ همسایه قازه یا گازه؟ چه باید کرد، چه باید دید، چه باید گفت؟ حالا این نوع حرف زدنها (منظورم همون ضر زندنه) توی آقایون کم نوبد و نیست و هر وقت کم می یارن تو دیپلوماسی جهانیشون یه هویی فیلشون یاد هندستون می یوفته او از یجاشون حرفی و شاید بادی تراوش میشه و روزگاری رو به گند می کشونه . بشنوید و بخندید :
امام جمعه شیراز: گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرد
شکوفه گلخو، رئیس دانشگاه الزهرا: بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل می شود.
سردار رادان: قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی ازبرجستگی بدن، از مصادیق خلاف شرع است و تبرّج به حساب می آید
آیت الله جوادی آملی: دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی، بدون پسوند اسلامی نفهمند
حسنی، امام جمعه ارومیه: اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد
قرائتی:ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم
سیّد حسین مرعشی: احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست.
امام جمعه تبریز: علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی، نماینده تبریز در مورد سیّدالشهدا بود."
آیت الله خزعلی: "حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان می شود."
احمدی نژاد: ایران قدرت اول جهان است.
آیت الله حسنی: اگر مؤمنین غسل جمعه را انجام ندهند، مشکلات کمبود گاز مرتفع نمی شود.
احمدی نژاد: "نفت را سر سفره مردم می آوریم…" بعد از انتخابات: "نفت خوردنی نیست که سر سفره ها بیاوریم." - الهام، سخنگوی (وقت) دولت: "نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد."
مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یک گروه از وزارت کشور آلمان، آمادگی خود را برای تأمین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام کردند.
اسماعیل ططری، نماینده سابق کرمانشاه: آلمانی ها اگر بشر بودند، یک زن رقاص رئیسشان نمی شد.
.باز دکتر احمدی نژاد: "اینها… به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.
علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: با شکلات راضی نمی شویم.
لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی: در سرزمین اسلامی نباید یک مریض زن به دست نامحرم مداوا شود."
شکراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم:کوندالیزا رایس یک پیر دختر امریکایی ولگرد است که ناکامی های جنسی وی موجب عقده شده است.
سخنگوی دولت، پس از تصویب لایحه بودجه: دولت، مسئول گرانیهای سال آینده نخواهد بود."
وزیر کشور (در مورد انتخابات): آنقدر که به فکر آفتابه لگن هستیم، به فکر تقویت محتوای برنامه ها نیستیم."
و باز احمدی نژاد: امریکا به ایران حمله نمی کند؛ چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می کنم."
و باز احمدی نژاد: یک دختر بچه دو ساله… زبونشون اسپانیولیه... یه نیگاه کرد به من، گفت: «این محموده، این محموده.»"
دکتر احمدی نژاد: یکی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یک اومد به دیدن ما... خلاصه حرفش این بود که اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم."
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور: رواج بی بند و باری در یک جامعه، باعث بروز زلزله می گردد.
و این آخریا مکارم شیرازی در پی گرانی مرغ : مردم به خرید مرغ اصرار نکنند؛ اطبا گفته اند گوشت خوب نیست
۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه
مجيد توكلى، از 18 تير ميگويد:در حالی که ادعای دفاع از رهبری و دین داشتند یاران دبستانی مان را از بام پنجرههای خوابگاهها پرت کردند و شبهای خون بار و روزهای پر درد را رقم زدند
آنگاه که آزادی ها در خطر فتنه قتل های زنجیره ای توطعه توقیف روزنامه ها قرار گرفت؛ دانشجویان چون همیشه در خط مقدم استبداد ستیزی ایستادند اما افسوس که دست جنایت در کوی دانشگاه فجایع چنان به بار آورد.
خیانت به تاریخ آزادی خواهی و مبارزات ملی پایانی بر دموکراسی و رسیدن به بن بست این جمهوری بود، دانشگاه میدان تاخت و تاز سر سپرده گان و خشونت طلبان شد که نه تنها حرمت دانشگاه را شکستند که حریم اتاق امن دانشجو را با شکستن درب ها هتک کردند.
خیانت به تاریخ آزادی خواهی و مبارزات ملی پایانی بر دموکراسی و رسیدن به بن بست این جمهوری بود، دانشگاه میدان تاخت و تاز سر سپرده گان و خشونت طلبان شد که نه تنها حرمت دانشگاه را شکستند که حریم اتاق امن دانشجو را با شکستن درب ها هتک کردند.
با رهبری که تصمیم گیر اصلی مسائل پس از انتخابات بود از فاجعه کوی دانشگاه یاد کرد اما افسوس که چون فاجعه کهریزک - که آن هم در پی عصبیت از 18 تیر و دانشگاه بود – فراموش شد و نمایشی بیش نبود سخنان احساسی و تشدید رفتارهای غیر عقلانی انجامید مسئولیت پذیری در مهاق رفت.هر چه بود شکستند و به آتش کشیدن و دانشجویان بی دفاع را هدف باتوم و چماق و گلوله قرار دادند و در حالی که ادعای دفاع از رهبری و دین داشتند یاران دبستانی مان را از بام پنجرههای خوابگاهها پرت کردند و شبهای خون بار و روزهای پر درد را رقم زدند.
18 تیر را به خون سرخ کردند و به دود سیاه نمودند تا آنگاه که آتش به خاکستر نشست تا ماه ها و سالها آن درد ها نرود تاریخ 78 متوقف نماند و 18 تیر نمادی از مظلومیت آزادی خواهی استبداد ستیزی دانشجویان برای همیشه ی همیشه دانشگاه شد اما پس از گذشت 10 سال هنوز کینه استبداد از بزرگی 18 تیر باقی مانده بود و قصه پر درد 18 تیرها در سال 88 خشونت عریان حاکمیت را به تجاوز و قتل یاران دبستانی مان رساند تا شکنجه گاه کهریزک سندی برای بزرگترین جنایت این سالهای تلخ باشد.
گویا در هر گوشه از حاکمیت عده ای بودند که پس از سرکوب ویژه مردم در 18 تیر بازداشت شده ها را راهی شکنجه گاه کهریزک کنند و به جرم دانشجو بودن شدید ترین شکنجه ها را روا دارند و از شدت شکنجه ها و تجاوز عده ای را به قتل برسانند.
18 تیر جاودانه ماند و در گذر از سالها و در دهمین سال عظم تغییر به تولد جنبش سبز رسید اعتراض و دروغ و خرافه و تملق خشونت و بی تدبیری و ماجراجویی در بیداد تملق و خیانت خشونت و کشتار و جنایت و رذالت رنگ باخت بامداد 25 خرداد 88 برای کوی دانشگاه تکراری بود اینبار گلوله های ساچمه ای به آن همه سلاح های سرد و گرم افزوده شده بود اگر 18 تیر معرف شجاعت و صداقت تاریخ ایستادگی دانشگاه بود خرداد 88 و اعتراضات پس از آن نماینده شجاعت و خشونت گریزی تاریخ آزادی خواهی برای رسوایی بیداد و استبداد گردید.این روزها دانشگاه به اتهام آنکه موتور محرکه جنبش سبز است، آماج شدیدترین حملات قرار گرفته و دشمنان دانشگاه عظم تعطیلی دانشگاه مستقل و توقف آگاهی بخشی معرفت افزایی و دانشگاه و حذف علوم انسانی را دارند دانشگاهی مرده می خواهند و می خواهند یادی از 18 تیر و 16 آذر نباشد اما دانشگاه همچنان کابوس حاکمان خیره سر است در دام توطئه و فریب به نام اسلامی کردن نمی افتد
منبع
۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه
کعبه زرتشت یادمانی از عیلامیان، هخامنشیان و ساسانیان
کعبه زرتشت نام بنای سنگی چهارگوش و پلهداری در محوطهٔ نقش رستم در کنار روستای زنگیآباد شهرستان مرودشت فارس در ایران است. محوطهٔ نقش رستم علاوه بر بنای مذکور، یادمانهایی از عیلامیان، هخامنشیان و ساسانیان را نیز در خود جای دادهاست.
فاصلهٔ کعبهٔ زرتشت تا کوه، ۴۶ متر است و دقیقاً روبهروی آرامگاه داریوش دوم قرار دارد و شکلش مکعب مستطیل است و تنها یک در ورودی دارد. جنس مصالح این بنا از سنگ آهک سفید میباشد و بلندی آن حدود ۱۲ متر است که با احتساب پلههای سهگانه به ۱۴٫۱۲ متر میرسد و ضلع هر قاعدهٔ آن، حدود ۷٫۳۰ متر درازا دارد. در ورودی آن به وسیلهٔ پلکانی سی پلهای از جنس سنگ به درون اتاقک آن راه مییابد. قطعات سنگها به صورت مستطیلی شکل است و بدون استفاده از ملات، روی هم گذاشته شدهاند که اندازهٔ سنگها از ۰٫۴۸×۲٫۱۰×۲٫۹۰ متر تا ۰٫۵۶×۱٫۰۸×۱٫۱۰ متر متفاوت است و با بستهای دُمچلچلهای بههم وصل شدهاند. این بنا در دورهٔ هخامنشی ساخته شده و از نام بنا در آن دوران اطلاعی در دست نیست ولی در دورهٔ ساسانی به آن بُن خانک گفته میشده و نام محلی این بنا هم، کُرنایخانه یا نقارهخانه بوده و اصطلاح کعبهٔ زرتشت در دوران اخیر و از حدود قرن چهاردهم میلادی به این بنا اطلاق شدهاست.
دربارهٔ کاربرد این اتاقک، دیدگاهها و تفسیرهای متفاوتی ارائه شدهاست و نمیتوان هیچکدام از آنها را به قطعیت پذیرفت؛ چنانکه برخی این برج را آتشگاه و آتشکده میدانند و معتقدند که این بنا، مکان روشن کردن آتش مقدس و محلی برای عبادت بودهاست اما عدهای دیگر با ردّ آتشگاه بودن آن، این بنا را به دلیل شباهتش به آرامگاه کورش بزرگ و برخی از آرامگاههای لیکیه و کاریا، آرامگاه یکی از شاهان یا بزرگان هخامنشی میدانند و برخی دیگر از ایرانشناسان این اتاقک سنگی را بنایی جهت نگهداری اسناد و کتابهای مقدس دانستهاند اما اتاقک کوچک کعبهٔ زرتشت برای نگاهداری کتابهای دینی و اسناد شاهی بسیار کوچک است. البته نظریات دیگری همچون معبدی برای ایزد آناهیتا و یا تقویم آفتابی هم ذکر شدهاست که کمتر مورد توجه هستند.
بر بدنهٔ شمالی، جنوبی و خاوری این برج، سه کتیبه به سه زبان پهلوی ساسانی، پهلوی اشکانی و یونانی در دورهٔ ساسانیان نوشته شدهاست. که یکی به شاپور اول ساسانی و دیگری به موبد کرتیر تعلق دارند و چنانکه والتر هنینگ گفتهاست، «این کتیبهها مهمترین سند تاریخی از دورهٔ ساسانی میباشند.»ساختمان کعبهٔ زرتشت از نظر تناسب اندازهها، خطوط و زیبایی خارجی، بنای زیبایی است که از نظر اصول معماری نمیتواند مورد ایراد قرار گیرد.
این بنا امروزه بخشی از محوطهٔ نقش رستم است و در اختیار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران قرار دارد که از طریق جادهٔ شیراز به اصفهان قابل دسترسی است و دسترسی محلی آن از طریق جادهٔ قدیمی حاجیآباد-زنگیآباد و جادهٔ تخت جمشید-نقش رستم امکانپذیر است.
ویکی پدیا
۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه
اشتراک در:
پستها (Atom)