آقای رضا پهلوی نمیدانم چگونه سخن با شما آغاز کنم، خوشحالم که در بالاترین هستید و بی شک این نامه را خواهید خواند، نامه ای که مدتهاست در دل من و هزار جوان ایرانی بی پاسخ مانده،
بگذارید شاهزاده صدایتان کنم که هنوز برای من شما پسر همان پدری هستید که ایران امروز بدون شک ساخته اوست.پدری که بدون در نظر داشتن آینده، ایران را به حکومتی سپرد بی لیاقت، کثیف، ریا کار . حکومتی که پدرانمان را به نام دین و آزادی به دام انداخت و تاخت و اعدام کرد و تجاوز و زندان و بی هویتی نسیب من جوانی شد که هیچ نمی دانستم که زاده کدام حکومتم. حکومتی شاهنشاهی که تمام غرورش کورش و بود و دو هزار و پانصد سال پادشاهی، یا حکومتی اسلامی که تمام هویتش هزار و چهارصد سال اسلام بود و محمد و دوازده معصوم. به راستی برای من جوان چه ماند جز فلاکت و بدبختی از شعار های پدر جنابعالی و حکومتی از آن بدتر که نه دین دارد و نه خدا و در عین حال هر دو را چون چماقی بر سرمان می زند و بی پروا تر از همیشه همچنان می تازد واعدام می کند و تجاوز و زندان و بی هویتی.
آری شاهزاده شما پسر همان پدری هستید که با ابتدایی ترین قیام مردمی دست به دامان استعمار و چماقداران و شعبان بی مخ هایی شد که بس پاچه خوارانی قهار بودند و کودتایی بر پا کرد که مصدق همان کسی که آن روزها حرف اکنون شما را می زد به زانو کشید و ایران را از آزادی همانا دورتر کرد و حکومت را وا داد به کاشانی ها و خمینی ها. گویی تاریخ تکرار شد و مردم با چشم خود دیدند که حکومت اسلامی نیز فرقی با شاهنشاهی پدر شما ندارد . دیدند و حس کردند با تمام وجود خود اشتباه نابخشودنی خود و پدرانشان را.
آری اینها همان مردم اند با هزاران تفاوت. آری جوانان این دوره اکنون به پا خواسته اند برای آزادی واقعی نه شاهنشاهی و نه اسلامی باور کن دیگر تحمل دروغ و فریب را ندارند. نه می تواند و نه دیگر می خواهد کسانی را بر مسند قدرت ببیند که جز شعار و دروغ چیز دیگری در چنته ندارد. مردم را دریاب و خود را بنما، حرف را کوتاه کن و از رکاب پدر پیاده شو .
ما برای آزادی به بزرگ مردانی نیازمندیم که بدون تکیه برگذشته های دور و نزدیک در کنار مردم باشد فرقی نمی کند که باشد و گذشته اش برایمام مهم نیست. اگر سرباز وطنی از داشته هایت بگو و با موج احساسات فاصله بگیر که دیگر مردم خسته تر از آنند که موج سواران را بر ساحل خود راه دهند.
پشوتن
بگذارید شاهزاده صدایتان کنم که هنوز برای من شما پسر همان پدری هستید که ایران امروز بدون شک ساخته اوست.پدری که بدون در نظر داشتن آینده، ایران را به حکومتی سپرد بی لیاقت، کثیف، ریا کار . حکومتی که پدرانمان را به نام دین و آزادی به دام انداخت و تاخت و اعدام کرد و تجاوز و زندان و بی هویتی نسیب من جوانی شد که هیچ نمی دانستم که زاده کدام حکومتم. حکومتی شاهنشاهی که تمام غرورش کورش و بود و دو هزار و پانصد سال پادشاهی، یا حکومتی اسلامی که تمام هویتش هزار و چهارصد سال اسلام بود و محمد و دوازده معصوم. به راستی برای من جوان چه ماند جز فلاکت و بدبختی از شعار های پدر جنابعالی و حکومتی از آن بدتر که نه دین دارد و نه خدا و در عین حال هر دو را چون چماقی بر سرمان می زند و بی پروا تر از همیشه همچنان می تازد واعدام می کند و تجاوز و زندان و بی هویتی.
آری شاهزاده شما پسر همان پدری هستید که با ابتدایی ترین قیام مردمی دست به دامان استعمار و چماقداران و شعبان بی مخ هایی شد که بس پاچه خوارانی قهار بودند و کودتایی بر پا کرد که مصدق همان کسی که آن روزها حرف اکنون شما را می زد به زانو کشید و ایران را از آزادی همانا دورتر کرد و حکومت را وا داد به کاشانی ها و خمینی ها. گویی تاریخ تکرار شد و مردم با چشم خود دیدند که حکومت اسلامی نیز فرقی با شاهنشاهی پدر شما ندارد . دیدند و حس کردند با تمام وجود خود اشتباه نابخشودنی خود و پدرانشان را.
آری اینها همان مردم اند با هزاران تفاوت. آری جوانان این دوره اکنون به پا خواسته اند برای آزادی واقعی نه شاهنشاهی و نه اسلامی باور کن دیگر تحمل دروغ و فریب را ندارند. نه می تواند و نه دیگر می خواهد کسانی را بر مسند قدرت ببیند که جز شعار و دروغ چیز دیگری در چنته ندارد. مردم را دریاب و خود را بنما، حرف را کوتاه کن و از رکاب پدر پیاده شو .
ما برای آزادی به بزرگ مردانی نیازمندیم که بدون تکیه برگذشته های دور و نزدیک در کنار مردم باشد فرقی نمی کند که باشد و گذشته اش برایمام مهم نیست. اگر سرباز وطنی از داشته هایت بگو و با موج احساسات فاصله بگیر که دیگر مردم خسته تر از آنند که موج سواران را بر ساحل خود راه دهند.
پشوتن