۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه

یک رییس جمهور متعهد شرف دارد به صد و بیست رییس جمهور غیر متعهد

یک رییس جمهور متعهد شرف دارد به صد و بیست رییس جمهور غیر متعهد

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

اجلاس ما رو یه سری از کشورهای غیرمتعهد و بی مسئولیت آشنا کرد که به خاطرتامین امنیتشون باید روزی۳۶ تا ایست بازرسی رو رد کنیم

با تشکر از مسئولین که باعث شدن با یه سری از کشورهای غیرمتعهد و بی مسئولیت آشنا بشیم:
-توگو (فحش نیست)
-ترینیداد و توباگو (اینم فحش نیست)
-زامبیا
-گابون
-اریتره
-موریس
-لسوتو
 -گینه بیسائو (با گینه باسائو اشتباه نشود)
-فیجی
-نامیبیا
-باربادوس
-بنین
-دومینیکن (متشکل از دوتا "مینی‌کن")
-بوتسوانا
-کیپورد (منظور کیبورد کامپیوتر نیست. شوخی هم نمیکنم)
-بوتان
-تیمور
-سنت وینسنت و گرادیَن (نام نوعی ویسکی)
-گرانادا
-تانزانیا
-پابوا
-بلیز
-مالاوی
-وانوآتو
-باهاماس
-بروندی
-کنگو (اینم فحش نیست)
-چاد
-سیشل
به خاطر تامین امنیت سران این کشورها باید روزی از ۳۶ تا ایست بازرسی رد بشیم.

آخه کی میاد مثلن رئیس جمهور "بلیز" رو ترور کنه!؟
 

مطمئنی یک لیوان شراب از هشتاد ضربه شلاق زیانش برای بدن بیشتره ؟

ازیک مسلمان افراطی سوالی کردم که چرا این بنده خدا رو تا حد مرگ دارن شلاق می زنن. در جواب من گفت  هشتاد ضربه شلاق حقشه .سوال کردم چرا و او گفت چون شراب خورده و در اسلام شراب حرومه  و باز پرسیدم چرا و او گفت چون برای بدن زیان داره
دیگر تاب نیاوردم و گفتم:

مطمئنی یک لیوان شراب از هشتاد ضربه شلاق زیانش برای بدن بیشتره ؟
و پاسخ او سکوت بود و سکوت... و من زیر لبم شاهین می خوندم و به فکر یک درد مشترک بودم و یک بطری شراب و یک کوکتل مولوتوف..

یه گلایلم که تو این سرزمین شوم//راهم به قبر و سنگ گرانیت میرسه
هر روز به قتل می رسم و شعر من فقط //به انتشار شعله کبریت می رسه 
.
.
.
این بار چندمه که به یه جرم مشترک//هشتاد تا ضربه پشتتو آشوب می زنه
برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی//تنها دل خودت برا تو شور می زنه

 برگرفته از : نه من مسلمان نیستم

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

حضور هزاران ميهمان و خبرنگار خارجي در اجلاس غيرمتعدها در تهران فرصتي كم نظير براي جنبش سبز ايران است كه فرياد خود رابه گوش جهانيان برساند


 حضور هزاران ميهمان و خبرنگار خارجي در اجلاس غيرمتعدها  در تهران فرصتي كم نظير براي جنبش سبز ايران است كه فرياد خود رابه گوش جهانيان برساند.براي اين منظور   
روشهای زير فراخوان ميگردد:

1-حضور درخيابانها از ساعت 5 عصر تا 9 شب به  صورت سواره يا پياده-حتي الامكان جمعي و خانوادگي خصوصا درخيابانهاي اطراف هتلهاي آزادي و استقلال و كاخ سعدآباد-تجريش-وليعصر بالاتر ازونك- ولنجك و كل محدوده هاي منتهي به سالن اجلاس و محلهاي استقرار ميهمانان

2- فريادهاي اعتراضي شبانه در ساعت 10 هرشب  همراه با سوت زدن یا پروازفانوس پرنده و بالن هیدروژنی و انفجار در آسمان
پرتاب قوطی دود سبز در میدان ها و زدن نارنجک چلغوز روی پوسترهای اجلاس و بنرها وشعارنویسی در هر محل ممكن خصوصا محلهاي نزديك به اجلاس و مسيرهاي عبور ميهمانان. استفاده از شعارها و نوشته هاي انگليسي مناسبتر است

دوستان سبز بیائید با همبستگی و یاری یکدیگر در شرايطي كه مزدوران نظام  امكان وتوان شليك يك گلوله يا گاز اشك آور را ندارند فرياد هايمان را به گوش جهانیان برسانیم. 


مهندسی سبز   روشهای خانگی ساخت ابزار های تظاهرات سبز در آسمان شهر از روی پشت بامها و تظاهرات
پراکنده و برق آسای خیابانی را ارائه کرده که در زیر روش ساخت آنها در منزل شرح داده شده است
لطفا لینکهای زیر را باز کنید و خود و دوستان سبزتان را به یک یا چند تا از وسایل مذکور مجهز کنید 
  1. ساخت اسپری رنگ برای شعار نویسی گسترده
  2. ساخت قوطی دود سبز و پرتاب توی خیابان و روی درختها در روز تظاهرات
  3. ساخت بطری چلغوز برای زدن به عکس آقا روی دیوار یا روی موتور سواران بسیج  
  4.   ساخت دوربین مخفی و لنز زوم برای دوربین موبایل جهت فیلم و عکس گرفتن
  5. ساخت وسایل دفاع شخصی مثل ماسک ضدگاز، اسپری فلفل، اشک آور و جلیقه ضد گلوله  
  6. ساخت وسایل آتشبازی ، بالن هیدروژنی و فانوس پرنده
بطری نارنجک چلغوز سبز

https://www.facebook.com/note.php?note_id=177804762246898
  
قوطی  دود سبز:
http://www.facebook.com/note.php?note_id=174315449262496


ساخت اسپری فلفل، اشک آور، رنگ پاش

http://www.facebook.com/note.php?note_id=177729432254431

ماسک ضد گاز

http://www.facebook.com/note.php?note_id=177739415586766

ساخت لنز زوم دوربین موبایل

http://www.facebook.com/note.php?note_id=183254455035262

ساخت جلیقه ضد گلوله

http://www.facebook.com/note.php?note_id=183246615036046

آتشبازی تظاهرات سبز درآسمان شهر

http://www.facebook.com/note.php?note_id=165688073458567

فانوس پرنده برای تظاهرات سبز در آسمان شهر
https://www.facebook.com/note.php?note_id=190893567604684

 پرواز بالن سبز و صاعقه هیدروژنی تظاهرات سبز در آسمان شهر

https://www.facebook.com/note.php?note_id=190874907606550

روش تهیه و ساخت زغال و شوره 
https://www.facebook.com/note.php?note_id=190861634274544

بامید آزادی زندانیان سیاسی
همیشه سبز و پیروز باشید.
نهاد مهندسی سبز


فرياد به فرياد بيفزای، كه وقت است
در يك نفس تازه اثرهاست، اثر شو
ايرانی آزاده! جهان چشم به راه است
ايران كهن در خطر افتاده، خبر شو!
مشتی خس و خارند، به يك شعله بسوزان
بر ظلمت اين شام سيه، فام سحر شو

منبع

سلطنت طلب،مجاهد:اتحاد یعنی احترام، دوستی، اتحاد یعنی دشمن تو دشمن من؛ اگر به زور یا توهین باشد،اتحاد نیست،دیکتاتوری است


 بعد از درگیریهای انتخابات ریاست جمهوری، رضا پهلوی همراه با سلطنت طلبان نزدیک به ۳ سال است که شعار اتحاد سر میدهند.اتحادی زیر سایه آزادی و امنیت و آسایش.مجاهدین نیز که مدتهاست از ایران دور مانده و در انتظار پایان یافتن حکومت اسلامی هستند شعارهایی مانند حکومت مردمی سر میدهند  
 بگذریم که این شعارها به مانند تیزر تبلیغاتی می ماند برای آن چیزی که هنوز ثابت نشده آیا در درونش وجود دارد یا خیر. ولی اتحاد چگونه و چطورشکل می گیرد.
سلطنت طلبان با اعتقاد به سلطنت پهلوی خواستار اتحاد هستند، یعنی از همین امروز پادشاه سلطنت طلبان مشخص است که رضا پهلوی است و کسی هم حق اعتراض و ایراد گرفتن را ندارد.
مثلا چرا باید رضا پهلوی شاه ایران شود و چرا دانشجویان زندانی مثل مجید توکلی یا نسرین ستوده یا بهاره هدایت در آینده،  شاه یا ملکه ایران نشوند، اینگونه افراد که لیاقت بیشتری دارند، در زندان بوده اند و شجاعانه مبارزه میکنند.
مجاهدین خلق هم مشکل رهبری با شکل دیکتاتوری را دارد، خانواده رجوی سالهاست که حکمفرما و تصمیم گیرنده در این سازمان شده اند و اجازه ورود دیگر رهبران سرشناس خود را هم نمی دهند.و یا با روشهای مخصوص خود به راحتی رقیبان خود را از صحنه به در می کنند.
مشکل درست  در همین جاست؛ مجاهدین و مسعود و مریم رجوی از اتحاد خود با صدام و حمله به ایران ابراز پشیمانی نکرده اند و هنوز به شیوه دیکتاتوری در این سازمان تصمیم میگیرند و رضا پهلوی و خانواده اش به شکل رسمی از جنایتهای پدر و پدربزرگش که مخالفان خود را متهم به زندان، شکنجه و اعدام کرده بودند، هنوز عذرخواهی نکرده اند.

چگونه می توان با سیستم سلطنت طلبان که با  اهانت به عقیده و مبارزه مخالفان خود میخواهند به مقصود خود برسند و در سازمان مجاهدین که با دیکتاتوری نظامی میخواهند با جمهوری اسلامی بجنگنند، در آینده نزدیک  کسی می تواند با نام دموکراسی با ایشان به اتحاد رسید؟
اتحاد یعنی احترام، دوستی، اتحاد یعنی دشمن تو دشمن من؛ اگر به زور یا توهین باشد،اتحاد نیست،دیکتاتوری است و متاسفانه مجاهدین و سلطنت طلبان از سالها پیش نوع حکومت و پادشاه یا رئیس جمهور خود را تایین کرده اند و راه را برای اتحاد و همبستگی به آن شکلی که مردم میخواهند کاملا بسته اند. و این دردیست که اتحاد را به رویایی دست نیافتنی تبدیل کرده است.به واقع اتحاد با گروه و سازمانی شکل خواهد گرفت که در اعتقاد خود به دموکراسی، آزادی بیان و مطبوعات و تمامیت ارضی ایران با یک ارتش ملی همراه با یک قانون اساسی انسانی  با هم هم نظر باشند.

بر گرفته از نوشته : سعید آزاد

۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

شعارنویسی جوانان اصفهان بر روی درب اصلی و دیوار کنسولگری روسیه

در روز عید فطر جمعی از جوانان اصفهان ضمن شعارنویسی بر روی درب اصلی و دیوار کنسولگری روسیه در اصفهان خواهان آزادی سه هنرمند معترض روسی موسوم به گروه pussy riot شدند و در همین رابطه بیانیه ای را منتشر نمودند و نسخه ای از آن در اختیار صفحه ده اسفند قرار گرفته است. متن بیانیه بدین شرح است:

دیکتاتوری مخوف و ناجوانمرد روسیه به سرکردگی پوتین، جاسوس آموزش دیده ی کا.گ.ب ، پس از انتخابات سراسر تقلب سال گذشته وارد مرحله ای جدید از سرکوبگری شده است. مدلی که شباهتی عجیب به روش سرکوب و وحشت افکنی و بازی های تبلیغاتی همتایان ایرانی ایشان دارد و تمام شبهه ها را در این باره که کودتای انتخاباتی 88 با طرز فکر عناصر دست آموز روسیه و شوروی سابق در ایران صورت گرفته، از بین برده است. در همین راستا اخیراً سه تن از جوانان معترض روسیه که طی حرکتی بغایت مسالمت آمیز اعتراض خود را به نمایش گذاشته بودند توسط حکومت روسیه به زندان های سنگین محکوم شده اند آن هم در شرایطی که بشار اسد در سوریه با چراغ سبز پوتین تاکنون بیش از بیست هزار انسان را بکام مرگ کشانده و همچنان تنها با حمایت روسیه است که میتواند به کشتار مردم سوریه ادامه دهد. بهمین خاطر برآن شدیم تا طی حرکتی مسالمت آمیز حمایت خود را از حقوق انسانی همنوعان روسی خود اعلام کرده و در کنار این سه جوان روس از مریم مقدس و حضرت زینب بخواهیم تا شر پوتین را از سر مردم روسیه و سوریه و بلکه کل بشریت کم کنند. باشد آن روزی که ما ایرانیان در پی حقوق قانونی و انسانی خود صدای اعتراضمان را بلند کردیم دیگر ابنای بشر در حمایت از ما درنگ نکنند. با آرزوی آزادی شیران در بند کفتارها و شغالها، میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی که همچون مصدق که در برابر استعمار انگلیس بپاخاست در برابر استعمار سیاسی روسیه در ایران همچنان ایستاده اند.

انجمن سبزهای مصدقی اصفهان.

۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

شرم آورست. اینهمه حمایت از انقلاب مصر کردیم که پس از پیروزی رییس جمهورش در اجلاس تبلیغاتی حکومتی ما شرکت کند

وقتی جمهوری اسلامی اجلاس کشورهای غیرمتعهد را گامی برای گریز از انزوای سیاسی در سطح   بین‌الملل می‌داند، آنچنان در آب و تاب حضور سران حکومتی در تهران است که خود را از فشارهای تحریمی علیه خود برهاند. در این شرایط بغرنج سیاسی و اجتماعی حکومت ایران که خود را از انقلاب های عربی جدا می داند و پا را از این نیز فراتر گذاشته و تاثیر انقلاب اسلامی را در بهار عربی صد در صد می داند و در پی این است که ثابت کند انقلاب را به مرزهای بیرونی آن صادر کرده ، به راستی چگونه می شود پس از پیروزی انقلابیون مصر که بدون شک نشات گرفته از جنبش سبز ایران بود ناگهان رئیس جمهوری منتخب به فکر حضور در تهران و به روایتی دیگر از سر گیری ارتباط بین دو کشور بگیرد. اگر از زاویه ای دیگر به موضوع کنیم پس از آن همه حرف و حدیث در انتخابات رئیس جمهوری مصر بین دو نامزد، دستهای پنهان دوباره کارزاری جدید را به دنیا معرفی کرد و آن مناقشه جهان اسلام و تولد حکومت اسلامی دیگر در گوشه ای از خاورمیانه بود که گویی تمام محاسبات جهان را در خاورمیانه تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. 


حضور محمد مرسی رئیس جمهوری مصر در ایران آن هم به بهانه  شرکت در اجلاس سران جنبش عدم تعهد خبری نا میمون و غیر قابل قبول برای تمام جنبشها و حاوی پیامی سنگین و تاسف بار برای جنبش های در حال مبارزه است که متاسفانه پایان خوشی را در آینده برای انها رقم نخواهد زد. گویی آنهمه هزینه که گریبان مصر و مردمش را گرفت بی هیچ نتیجه ای در دستان اسلام گرایان دوباره روزگار مصر را نه خوش تر بلکه به روزهای زیر صفر نزدیک تر کند.


۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

آقایان حوزه که در روز زلزله آذربایگان دور چاه جمکران به فکر حوری بهشتی بودند پس از 3 روز مردم را به همیاری دعوت می کنند

آقایان حوزه علمیه، "مکارم شیرازی؛ گلپایگانی، نوری همدانی ، .. " و سرور آنها آقای نایب امام زمان آیت خدا و جانشین بر حق مولایشان بر زمین در روز ضربتش کجا بودند که بعد از چهار روز دهن مبارکشان را گشودند و مردم را به کمک به مردم بی نوای آذربایجان دعوت می کنند. آن هم بعد از آنهمه کشته و مجروح بی خانمان در حالی که قرآن به سر داشتند و طلب بخشش از خدا می کردند و بیم ان داشتند که مراسم کذایی آنها تحت تاثیر زلزله قرار گیرد و مردم ببیند مملکت امام زمانی چگونه شهرهایی دارد و چه امکاناتی برای مردم فراهم است ؟
وقتی پدری گریه میکرد بر مزار فرزندش در کنار خانه خود کجا بودید؟
وقتی مادری زجه می زد و هزار بار زنده می شد و می مرد شما کجا بودید؟
وقتی فرزندی در دنیای کودکی خود تنها یک چیز میدید " غم" و مادر و پدر را دیگر نداشت تا بداند واژه ای که همکنون گرفتار اوست به چه معناست شما در انتها خیال باطل خود له دنبال سر کیسه کردن مردمی بودید که جهالت را خود یاد گرفته اند در رکاب شما ..
ولی آقایان بس است دیگر، بس است این همه دروغ و این همه روبه صفتی .شما چه دعوت بکنید چه نکنید مردم از شما جدا هستند و راه خود را خوب می شناسند . آنها به قوم گرایی شما و تفرقه بیانداز و حکومت کن شما دیگر پی برده اند . دیگر بس است. شما همان بهتر است به علی بپردازید و عدالتش که اگر هم عادل بود شما طرفدارش نبودید .
ما ایرانی هستیم با هزاران رنگ و پوست و قوم ولی در یک نگاه همچنان شما را پشت سر خواهیم گذاشت تا دیگر نامی از شما در تاریخ نکبت بار این دوران ایران زمین باقی نماند

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

دیشب خدا داشت تو آذربایجان میدوید.اما تلویزیون داشت آسمونو نشون میداد و پدری که بچه اش را جا گذاشته،میان زمین و زیرزمین

روستا ها آسیب دیدن و روستایی ها

همون هایی که خونشون کاهگلی هم بود باز می گفتند خدا رو شکر

هموناییکه  هجده ساعت تو روز کار میکردن و باز سالی یه دست لباس

می خریدند ..
هموناییکه چروک دستشون ، شرف ِ زمین کشاورزیشونه ..

شما ها که به انصاف معتقدید

یا شما ها که مسلمانید و فطریه میدید ؟

جدا میدونید الان باید به کی کمک کنید دیگه ؟؟

نه مسجدی .... نه مدرسه ای .........

سقف ِ خونه ها ، غرور مرد ها ... دل مادر ها ریخته ........

دیشب از کل تلویزیون صدای گریه میومد ...

اما همش اشتباهی به آسمون می رفت ...

دستی که به دعا بلند میشه

دیگه فرقی بین مسلمون و نا مسلمون نمیذاره..................

چه برسه فارس و آذربایجانی

دیشب خدا داشت تو آذربایجان میدوید ...

اما تلویزیون داشت آسمونو نشون میداد ......................

اما تلویزیون داشت آسمونو نشون میداد ......................

اما تلویزیون داشت آسمونو نشون میداد ......................



********************************

ترامادول چیز خوبیست

یادم میرود خشم طبیعت را

که زیر پای آذربایجان نشسته است .....

یادم میرود شماره آتش نشانی را .... که خودش آتش گرفته ...

آمبولانسی را که به رویش نمی آورد / مردمانش را یواشکی زیر میکند

پدری که بچه اش را جا گذاشته است

میان رو در وایسی ِ زمین و زیرزمین

مادری که روی یک پای ِ گریه / بی امان ایستاده است

و زیر بار ِ سکون / نمی رود ... از بس که کودکش/ تکان نمیخورد ...

خدا هم این روز ها ایمان دارد

ترامادول چیزخوبیست ...


چرک نویس های هومن شریفی

۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

آقای دیکتاتور می دانی من کیستم ؟من همان رائ ای هستم که هرگز خوانده نشد،من صدای ظلم تو هستم

به یاد "مصطفی کریم بیگی" کشته شده راه سبز آزادی

آقای دیکتاتور می دانی من کیستم ؟
من همان رائ ای هستم که هرگز خوانده نشد
من صدای ظلم تو هستم
من همان سبز پوش بلند قامتم که یا حسین گویان رائ ام را خواستم و تو گلوله نثارم کردی
من خاموش نیستم ... من در گلوی هر انسانِ آزاده ای ام که آزادی را فریاد میزند
من در ایرانم ... در سوریه ام ... تو مرا رها کردی تا همه جا باشم
همه جا پژواک صدای من است
همه جا

شهید مصطفی کریم بیگی 26 ساله فرزند محمد، تنها فرزند ذکور خانواده، روز یک شنبه 6 دی ماه 1388 ظهر عاشورا در جریان اجتماعات مسالمت آمیز در اعتراض به کودتای خرداد 88 در خیابان انقلاب در اثر اصابت گلوله به پیشانی اش توسط نیروهای وابسته به بسیج و سپاه به شهادت رسید. به نقل از شاهدین در حالی که پیشانی اش مورد اصابت گلوله ای قرار گرفته بود، او را از بالای پل کالج به پایین پرت کردند

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

منابع:

به یاد شهید مصطفی کریم بیگی




۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

نسرین ستوده: وقتی نمی توانم برای موکلانم کاری کنم ترجيح می دهم با آنها اعدام شوم

وقتی نمی توانم برای موکلانم کاری کنم ترجيح می دهم با آنها اعدام شوم

جهان ‌وطن هم که باشی روزی در گوشه‌ یی از دنیا با این پرسش روبه ‌رو می ‌شوی که «کجایی هستی؟» و می‌ مانی که چه بگویی. وقتی نام کشوری که در آن به دنیا آمدی را می‌ بری با چیزهایی تداعی می‌ شوی که برایت خجالت‌ آور است. با رییس ‌جمهوری که کابینه ‌اش را اجنه اداره می‌کند، با قضاتی که مجرمان را به دست خود با سنگ می ‌کشند، با نوجوانانی که چهارپایه از زیر پای محکوم می‌ کشند، با اسیدپاشان و چشم‌کورکنند‌گان… می ‌خواهی گریز بزنی به تاریخ و از زیر خاک و گل «منشور» و «دانشمند» بیرون بیاوری که «من آنم که رستم بود پهلوان» می‌ بینی خودت را مضحکه‌ ی مردمی می‌ کنی که تاریخ برای‌ آنها افسانه است و حال و قال را می ‌نگرند نه ریشه و تبار…
امروز می ‌توانم با سری افراشته بگویم: «من در جایی از این کره‌ ی خاکی به دنیا آمدم که «نسرین ستوده» در آن به بار و بر نشسته است.» مصطفی عزیزیستوده باد چنین زنی، شیر زنی از تبار پاک پارسیان، سر تعظیم در مقابل قهرمان شکست ناپذیر ملی ایران ،سمبل انسانیت، نسرین ستوده.



نسرین ستوده لنگرودی
حقوقدان، وکیل دادگستری و فعال اجتماعی است. او عضو کانون مدافعان حقوق بشر، کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، و انجمن حمایت از کودکان بوده و وکالت پرونده‌های بسیاری از فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، کودکان قربانی ِ کودک آزاری و کودکان در معرض اعدام را برعهده داشته‌است. ستوده در سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۸ میلادی) برنده جایزه حقوق بشر «سازمان حقوق بشر بین‌الملل» شد

وی وکالات فعالان اجتماعی مانند شیرین عبادی، حشمت‌الله طبرزدی، عیسی سحرخیز، محمد صدیق کبودوند، امید معماریان و نیز فعالان جنبش زنان ایران مانند رویا طلوعی، فرناز سیفی، منصوره شجاعی، طلعت تقی‌نیا، پروین اردلان، نوشین احمدی خراسانی، خدیجه مقدم، علی اکبر خسرو شاهی، مریم حسین خواه، جلوه جواهری، ناهید کشاورز، هومن فخار، راحله عسگری زاده، نسیم خسروی، محبوبه حسین زاده، امیر یعقوبعلی، دلارام علی، مارل فرخی، ناهید جعفری و سمیه فرید را بر عهده گرفته‌است. وی همچنین وکالت برخی کشته شدگان و اعدام شدگان حوادث پس از انتخابات ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ را بر عهده داشته‌است از جمله: احمد نجاتی کارگر و آرش رحمانی‌پور

در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ نسرین ستوده به اتهام اقدام بر علیه امنیت ملی و تبلیغ بر علیه نظام بازداشت شده و به زندان اوین منتقل شد.[او پیش از بازداشت، بارها به‌خاطر فعالیت‌های حقوقی‌اش مورد تهدید قرار گرفته بود. گروه‌های فشار از وی خواسته بودند که از وکالت شیرین عبادی دست بردارد

اودر سال ۱۳۸۹ در دادگاه بدوی به ۱۱ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد.[
نسرین ستوده در تاریخ ۷ دی ۱۳۸۹ خورشیدی، به اتهام بی‌حجابی در ایران محاکمه و به دلیل اعتراض به روند دادگاه به پنج روز حبس تعزیری محکوم شد.

عکس سال :
در طی محاکمات نسرین ستوده، در کانون وکلا وی در حالی که دست بند به دست داشت، دستان خود را بر گردن شوهرش رضا خندان انداخت، از این صحنه عکسی گرفته شد که به عنوان یکی از عکس‌های سال ۲۰۱۱ ثبت گردید.

منابع:

همه حرف مرغ می زنن ولی کسی صدای خروس رو که می گه بیداری از سیر شدن مهم تره رو نمی شنوه


این روزها همه جا حرف مرغ است. ولی کسی صدای خروس را نمی شنود که می گوید:
بیدار شدن از سیر شدن مهم تر است

۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

و توگفتی "قطعا روزی صدایم را خواهی شنید روزی که نه صدا دیگر اهمیت دارد و نه روز و

یادت می آید گفتی "قطعا روزی صدایم را خواهی شنید روزی که نه صدا دیگر اهمیت دارد و نه روز"
به تقویم نگاه کن، هشت سال بی پناهی گذشت و روزرِ بی تو فرا رسید، ولی صدایت همچنان بر گوش من می خواند ترانه عشق را بودنت را نفهمیدم ولی گویی رفتنت بارها تو را بیشتر کرد و نمایانتر شدی در روزگار سرد و بی روحم .این است رسم هم میهنانت که به رفتن آشناترند تا ماندن .

به یاد پناهی مهربان که در مرداد ما را بی پناهی کرد در جستجوی باران.
یادش گرامی

وقتی مجری اینطوری تمام خوشحالیمون رو میگیره : "این مدال رو به رهبرمون تبریک می گیم" چقده ضده حاله خدایی

خوشحالی، سرمستی، پر از اشک، خوشحالی داری می کنی یه هو اون وسط مجری صدا و سیما متنی رو میگیره که باید بخونه:
ا"ین مدال رو به رهبرمون تبریم می گیم" اون ور دکتر قلابی یه هو میاد وسط. مجری متن رو باز می خونه "دکتر ا . ن پیغام داد که این مدال رو به ایرانیا تقدیم می کنیم" انگاری اون زحمت کشیده  . عرق ریخته .
چقدره حالمون بد میشه انگار یکی می زنه تو ذوقمون. فراموش میکنی این همه افتخارو وقتی می بینی اینجوری دارن سواستفاده میکنن.
 اشکالی نداره قهرمونا مال مردمن نه مال هیچ کسه دیگه ای
بچه ها دست مریزاد
پهلوونا دمتون گرم
گل کاشتین .

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

قهرمانان مدال آور مردم در انتظار شما هستند تا التیامی باشید بر زخمهای کهنه آنها.مبادا دل آنها را برنجانید

لحظه های نابیست وقتی مدالی بر گردن قهرمانی بوسه می زند و او پهلوان وار او را به پدر و مادر خود هدیه می دهد و مردم را در این پیروزی بزرگ شریک می داند .
بسیار غرور آفرین است وقتی این مدالها به مردمی که خون دل خوردند، به آنها ستم شده است، فراموش شده اند ، ابزاری شده اند در دستان نا اهلان روزگار، تقدیم می شود وآرامشی که در انتهای راه ملتی درد کشیده را فرا می گیرد .
این کار بزرگیست قهرمانان ، از شما می خواهم فراموش نکنید مردم خود را . شما از همین مردمید . دولتها و حکومت ها می آیند و می روند و این مردم هستند که همچنان با شما می مانند.شما از دل مردم برخواسته اید و پله های قهرمانی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته اید.قهرمانان آگاه باشید اگر می خواهید پهلوان باشید باید راهی سخت را پشت سر بگذارید.راهی که بزرگانی دیگر آن را پیموده اند ، پهلوان تختی، پهلوان پورای ولی،پهلوان حجازی و دیگر بزرگانی که از بر تاریخ این سرزمین همیشه نامشان زنده است و جاودان. آنها بودند که مردم را دوست داشته اند و مردم را فراموش نکردند. آنها به حکومت ها پشت کردند و مردمی را نوازش کردند که از او بودند.
مبادا راه کسانی را ادامه دهید که از مردم نیستند و خود را دلقک دولتمردان و سیاست بازان کرده اند  و دیگر هیچگاه به مردم این سرزمین باز نخواهند گشت.
پیروز باشید قهرمانان
پیروز باشید پهلوانان



۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 : خسارتی که مصدق به انگلستان وارد کرد از خسارت هیتلر به انگلستان بیش تر بود

 سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش اینگونه  منتشر کرد:
"خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد."



اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد.

اولین ایرانی فارق التحصیل در دکتری حقوق.

امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت.

شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید.

جمال عبدالناصر (رهبر بزرگ و فقید ناسیونالیست عربی-اسلامی مصر) به گفته خویش او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد.

اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت.

مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم خویش کرد،

 و او بود دکتر مصدق یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران،

جاوید یاد دکتر محمد مصدق

فربدون فرخراد، هنگام آخرین خروجش از خاک پر صلابت میهن در حالی که اشک می ریخت گفت “روزی مرا به ایران بازگردانید”

 به هنگام آخرین خروجش از خاک به قول خودش پر صلابت میهن و در واپسین لحظات به هنگامی که اشک می ریخت گفت “روزی مرا به ایران بازگردانید” نگفت باز می گردم، نگفت باز می گردیم و یا هر چیز دیگری شبیه به آن که حکایت از زنده بازگشتن او کند. فقط گفت مرا به ایران باز گردانید.
------------------------------------------
فریدون عزیز می دانیم که چرا به سراغ مرگ رفتی و مردانه در مقابل نیش ضربه های کارد شیاطین ایستادی و سر فرو نیاوردی تا آخرین قطرات خون با ارزش و گران بهای تو از دریچه های باز شده توسط جلادان از بدنت خارج شد و لاجرم به خاک افتادی. می دانیم که برای ایران و ایرانی چه کردی و حتی در اوج محبوبیت باز هم از گزند دشمنان در امان نبودی و همیشه از خود سپری ساختی تا ضربه های دشمنان بما اصابت نکنند و … می دانیم هر چه را که باید بدانیم و اما تو میدانی که دوستت داریم و دوستت داریم و دوستت داریم؟

قسمتی از سرگذشت فریدون فرخراد :


فریدون فرخزاد (۱۵ مهر ۱۳۱۷ در تهران - ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ در بن آلمان) شاعر، برنامه‌ساز رادیو و تلویزیون، خواننده، مجری تلویزیونی و رادیویی، ترانه‌سرا، آهنگساز، بازیگر و فعال سیاسی ایرانی معترض به حکومت جمهوری اسلامی ایران بود که به قتل رسید. قتل او به نیروهای امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شده‌است.[۱][۲] وی برادر فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی بود.
فریدون فرخزاد پس از
انقلاب ۱۳۵۷ ایران مدت کوتاهی را در بازداشت به سر برد[۱۳] و سپس به شهر لس آنجلس در امریکا مهاجرت کرد. او کتاب در نهایت جمله آغاز است عشق، را در این شهر منتشر کرد. فرخزاد درباره انتشار کتابش در لس آنجلس می‌گوید: "این جا، شهر نیست، جنگل است. شوره زار است، کویر است، مرداب است و بوی تعفن آن جهان را پر کرده‌است! شاید کتاب من نسیم معطری باشد به مشام جان‌های خسته از خیانت و جنایت! و خجالت می‌کشم که چاپ اول کتابم در لس آنجلس منتشر می‌شود."
وی سرانجام در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ (۶ اوت سال ۱۹۹۲) در محل سکونتش در شهر بن بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید. قتل او به عوامل جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شده‌است. از آنجا که پرونده قتل‌های زنجیره‌ای ایران پیگیری نشد، عاملان و آمران قتل مشخص نشدند
ایرج مصداقی، فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق نیز در گفت و گویی که به مناسبت نوزدهمین سالگرد درگذشت فریدون فزخزاد با رادیو فردا انجام داد، گفت به باور او کشته شدن فرخزاد «قطعاً به دست عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی» انجام شده بود. مصداقی برای دفاع از نظریه خود قتل های زنجیره ای انجام شده در ایران را مثال آورده و تأکید می کند در این شکل قتل ها، عوامل اطلاعاتی قربانی را به اصطلاح رایج میان خود «کاردی» می کردند، اتفاقی که دقیقاً در مورد فرخزاد نیز انجام شد و الگوی قتل بسیاری از مخالفان دیگر از جمله «داریوش و پروانه فروهر و کوروش آریامنش (رضا مظلومان) و...» در این مورد نیز تکرار شد.
علیرضا قلی پور - که وکالت رسمی خانواده فرخزادها را در خارج از کشور بر عهده دارد، - می گوید قصد دارد در نهایت پیکر فریدون فرخزاد را به ایران بازگرداند

نمونه ار شعر آن بزرگوار:

در گوشه این اتاق تاریکیک باغ نشسته‌است بیدار
از دوست ندیده جز مذلتاز غیر کشیده رنج بسیار
در ریشه هر گیاه سبزشانبوه کسالت است و دیوار
بر بام بلند ابرهایشخورشید نمی‌شود پدیدار
هر ثانیه اش هزار سال استدر فاصله نگاه و دیدار
این باغ منم که خسته از خویشدر خویش خزیده‌ام دوصد بار
عشق است که می‌دهد خزانمعشق است که می‌کند گرفتار

منابع:

ویکی پدیا   و  اینجا

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

النازشاکر دوست این عکس را می شناسی؟جان‌باخته حوادث ۱۸ تیر٬ عزت ابراهیم‌نژاد کسی که دهنمکی آیینه آقتاب او را کشت

نخست خوب ببین و نگاه کن جوان هم نسل ما، ایرانی و با مویی سیاه و چهره ای جوان چگونه به این روز افتاده است؟میدانی قاتلش کیست همان که گفتی آینه آقتاب است.گفتی او برای تمام کردن رسالت آمده است؟کدام رسالت ؟ همان رسالتی نا تمام که برای نابودی نسل جوان و وارونه جلوه دادن حقایق آستین ها را بالا زده؟ت و از کدام آفتاب سخن می گویی؟از کدام مرد حرف می زنی ؟او برای نسلی می جنگد که منو تو در آن حقی نداریم و به راستی که جنگ تمام نشدنیست، راست گفتی .
این جنگ جنگیست بین حقیقت و دروغ و جنگیست میان نا مردمانی که تیشه بر ریشه نسل ما می زنند و تویی که زن هستی و منی که مرد هستم هر روز می نالیم و چاره ای جز تحمل نداریم تا روزی حقیقت رنگی دیگر یابد .
بخوان، بخوان نامه ای را که به شخص آیینه آقتاب نوشته بود از طرف مادر و پدری که فرزند هم نسل تو را  من را از دست داده بود و باز بیشتر فکر کن و بدان دور نیست آن روزها که تو نیز به توبه حرفهایت از نسل خود پوزش خواهی کرد .هر چند می دانم وجدانت خفته است در نا کجاآبادی که نامش هنر است و تو چی بی هنری هستی .
و دوباره بخوان شعر آفتاب را، آفتاب حقیقی. شعری که بر دل می نشیند و تو را و من را به میهمانی آزادی فرا می خواند



بخشی از نامه چند سال پیش خانواده جان‌باخته حوادث ۱۸ تیر ۱۳۷۸ ٬ عزت ابراهیم‌نژاد به ده‌نمکی:


"… عزت را شبانه و تک وتنها به گوشه‌ای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت، عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید… هر چند که ما تک وتنها بودیم و هستیم و زورمان نرسید که شما را به پرونده دادگاه ۱۸ تیر بکشانیم ولی مطمئن باش خداوند، تو را به دادگاه خودش خواهد کشید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که تو را تبرئه کند..."


سروده شهید عزت ابراهیم نژاد لاله سرخ کوی دانشگاه

بنام آزادی، برای آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی، برای رهائی از هرگونه خودکامگی و واپسگرایی


ما را به خاطر بیاور!
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم
شور عشق درسینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم سینه بر خاک سوده مُردیم.
ما را به خاطر بیاور!
ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار و نه برشاخسار
که در بازار پیش از آن که آوازه خوان شویم
بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویش
جان واسپردیم
به خاطر دارم پیامشان را، سرنوشتشان را،
آری …
و همیشه درگذرگاه خاطرم درگذر است
آوازهای صامت سینه سرخان سینه برسیخ و
تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان شاید پیش از آن که شاعر شوم
بیست و دو ساله بمیرم. آمین

منبع : خبرنامه امیرکبیر

۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

پایین شهر رو ندیدنت تو حلقم، رو همه چی چشم بستنت تو حلقم

پایین شهر رو ندیدن تو حلقم
رو همه چی چشم بستنت تو حلقم














عکسهایی که باید دید تا فهمید حکومت پابرهنگان چه بر سر پابرهنگان آورده است
"پشوتن" 

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

رامین جان در زندان با دسبند سبز گفتی "تو زندان همه پرواز می کنیم . مراقب باشیم با آزاد شدن، اون پایینا سقوط نکنیم"

وقتی در زندان دیدمت شنیده بودم آواز می خوانی و ترانه می سرایی ، گفتم همه تو را دوست دارند رامین در بیرون زندان تو یک قهرمانی و افتخار هنرمندان. در حالی که مچبند سبزت را هنوز در زندان به دست داشتی با لحنی خندان گفتی : "تو زندان همه پرواز می کنیم . مراقب باشیم با آزاد شدن، اون پایینا سقوط نکنیم " و من گفتم تو پرواز می کنی و راه را ادامه خواهی داد رامین .
همه در زندان به تو می گفتند بمب خنده .. و من هنوز می خواهم بدانم این همه خنده را از کجا آوردی رامین؟

از آزاد شدنت به قدری خوشحالم که در پوست خود نمی گنجم .
ولی رامین افسوس می خورم  از کسانی که هم دوره تو بودند و ولی رسم هنر را به جای نگذاشتند و هنر را پرپر کردند. گلایه دارم از امین حیایی ها و شاکردوستها که تنها با دلقک بازی، خود را در دل مردم جای دادند و چه زود و آسان بر مهر مردم چوب حراج زدند و آنها را به حکومتی غیر مردمی فروختند. انها سقوط کردند و تاریخ مصرف خود را تا سرنگونی  حکومت کوتاه کردند.
ولی تو همچنان پرواز می کنی و همچنان به پروازت در دل مردم ادامه خواهی داد. مراقب باش به دام این نا اهلان تاریخ ایران زمین گرفتار نشی رامین .
مقدمت گرامی ،همیشه آزاد باشی و همیشه سبز

۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

سه شنبه دهم مرداد تولد علیرضا صبوری جانباخته راه آزادیست و چه هدیه ای گران بهاتر از این که راهش را ادامه دهیم؟

سه شنبه دهم مرداد (31جولای) تولد علیرضا صبوری است؛ جانباخته راه آزادی، کسی که  افسوس در غربت، ترانه آزادی او را فرا خواند تا پروانه ای دیگر در شعله نفرین شده حکومتی جهنمی بسوزد . او نیز مانند ندا و سهراب و ترانه واشکان و محمد و صانع و دیگر جانباختگان به دنبال چیزی نبود جز تغییر، تغییر یک حکومت خودکامه که رای ها را دزدیده بود تنها به مصلحتی که نامش اسلام بود . اسلامی طالبانی و اسلامی دروغین و خرافی. او امده بود به خیابان  با دستی خالی تا تاریخ بداند مردم ایران زمین هیچگاه  تاب تحمل ستم و دروغ را نخواهد داشت. اما بر او رحم نکردند و درست سر او را تنها به خاطر اینکه شاهدی زنده بر جنایات کفتارصفتان بود هدف قرار دادند .


اما بر علیرضا چه گذشت ؟!
او در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در حوالی میدان آزادی، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا، در حالیکه به کمک هم‌ وطنانش که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند شتافته بود، ناگهان تیری پیشانی‌اش را شکافت.وقتی او را با گلوله زدند . گلوله در سرش منفجر شد و تکه ای از آن از کنار ابرو بیرون آمد و مرمی آن در سرش ماند و چهار ترکش در قسمت چپ سر باقی ماند ؛ آنچنان که خودش بعد‌ها گفت، انگار چیزی در سرش منفجر شد و جهان در مقابل چشمانش به سیاهی رفت.

عده‌ای از معترضین پیکر نیمه جان وی را به بیمارستان بردند و پزشکان شبانه او را مورد عمل جراحی قرار دادند و موفق شدند که تکه‌هایی از گلوله را از سرش خارج کنند. ولی متاسفانه علیرضا به کما رفت و در این مدت خانواده‌اش تمامی بیمارستان‌ها زندان‌ها و سرد خانه‌ها را زیر و رو می‌کردند و به امید یافتن نشانی، از گم گشته‌شان هر روز به زندان اوین مراجعه می‌کردند. در حالی که پزشکان نام اورا در لیست تصادفی ها رد کرده بودند تا دست ماموران و سپاهیان نیوفتد.  تا اینکه پس از گذشت حدود یک ماه علیرضا از مرگ بازگشته و به هوش آمد.
او که قسمت عمده‌ای از حافظه، قدرت تکلم و کنترل روده‌ها را از دست داده بود، در حالی که نیمی از بدنش فلج شده بود، پس از چند روز توانست به سختی شماره تلفن یکی از خواهرانش را به یاد آورد. پرسنل بیمارستان به سرعت جریان را به خانواده‌اش اطلاع دادند و به پیشنهاد مدیریت بیمارستان و به خاطر مسائل امنیتی، نام وی به عنوان بیمار تصادفی در پرونده‌های بیمارستان ثبت شد و‌‌ همان شب علیرضا را به خانه‌اش منتقل کردند تا باقی خدمات درمانی، در خانه به او ارائه گردد.
پس از آنکه علیرضا سلامت نسبی خود را بازیافت، به پیشنهاد و کمک خانواده‌اش و بدلیل رعایت مسائل امنیتی، از ایران خارج شد و به ترکیه رفت و مدارک خود را در اختیار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قرار داد. سرانجام، پس از ماه‌ها، با در خواست وی موافقت شد و وی با امید به فردایی روشن و آزاد، اما در تنهایی مطلق، به شهر بوستون آمریکا فرستاده شد.


اما در کمال تاسف، پس از ۸ ماه به علت عوارض ناشی از وجود قسمت‌هایی از گلوله در بافت مغز، سر انجام در ۲۶ آبان ۱۳۹۰ علیرضا صبوری جان سپرد و پس از حدود ۲ ماه، و به درخواست خانواده‌اش، پیکرش را در شهر برلین آلمان به خاک سپردند.

یکی از نزدیکان  علیرضا  می گویید: "نمی دانید چه آتشی وجودم را می سوزاند. شاید نتوانید مرا درک کنید. اما حداقل می توانید واقعیت را بنویسید تا دنیا بداند با ما چه کردند و چه بر سر ما آوردند. همه می دانند علیرضا مانند هزاران جوان دیگر که روز ۲۵ خرداد در خیابان بودند بی گناه بود خیلی بیگناه و این حقش نبود."
و یکی از خواهران او می گوید : "علیرضا یک شاهد زنده بود برای اثبات دروغ بودن این ادعای رژیم جمهوری اسلامی که حقوق فردی و اجتماعی افراد را برای شرکت آزادانه در تظاهرات به رسمیت می‌شناسد. مسلماً وقتی به ماموران دستور داده شده است که سر و صورت تظاهر کنندگان را هدف بگیرند، از ترس آن است که شاهدی زنده بماند. "
مادر علیرضا صبوری می گوید : "در روز راهپیمایی وقتی در خیابان زخمی ها را دید، شال دور گردن خودش را را بست به پای یکی از زخمی ها که افتاده بود گوشه ی خیابان و ناله می کرد، اما وقتی دستش را بالا برد و به دوستش گفت بیا، گلوله ای به پیشانی اش شلیک شد. بر اساس گفته های پزشکان، ۳۶ ضربه باتوم به علیرضا زده بودند و زمانی که علیرضا به بیمارستان منتقل شده بود، تمام لباس هایش خونین و به بدن او چسبیده بود"

علیرضا به خاک سپرده شد در حالی که قاتلان او همچنان آزادند و روزی خون ریخته علیرضا گریبان آنها را خواهد گرفت.بدون شک خون ندا و ترانه و سهراب و علیرضا و... به هدر نخواهد رفت.
به امید آزادی ایران عزیزمان.
روحش شاد
پشوتن

۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

زیباترین چهره سینما و تئاتر در دوران طلایی هنر هفتم بعد از یک دوره طولانی بیماری سرطان به ساموئل خاچیکیان و ارمان واروژان پیوست

سر انجام زیباترین چهره سینما و تئاتر در دوران طلایی هنر هفتم بعد از یک دوره طولانی بیماری سرطان به ساموئل خاچیکیان و ارمان واروژان پیوست تا به چشمه اب حیات رسید.
 
ایرن زمانی ستاره درخشان سینمای ایران بود.  پس از تحولات انقلاب وقتی که به او دیگر اجازه بازی داده نشد، سرنوشت خود را پذیرفت اما بیکار ننشست و به عنوان متخصص زیبایی به کار پرداخت. گذشت سال ها لطف زیبایی‌اش را نپوشانده و در ۸۲ سالگی همچنان جذاب بود.  ایرن زازیانس در سال ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شد. در دوران دبیرستان بسیار علاقمند به فعالیت‌های هنری بود و در نمایش‌های مدرسه اغلب بازی می‌کرد اما به صورت حرفه‌ای از ۱۹ سالگی پا به عرصه بازیگری گذاشت. او فعالیت‌هایش را از تئاتر شروع کرد و برای نخستین بار در تئاتر فردوسی در نمایش کارمند شریف بازی کرد و سپس در اسفند سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست.
ایرن در فیلم‌های مطرحی چون خداحافظ رفیق ساخته امیر نادری، بلوچ ساخته مسعود کیمیایی، خروس ساخته شاپور غریب و برهنه تا ظهر با سرعت ساخته خسرو هریتاش بازی کرده و نقش آفرینی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه در سریال سلطان صاحبقران ساخته علی حاتمی به یاد ماندنی است. فیلم محلل ساخته نصرت کریمی نیز پس از سه روز اکران توقیف شد و در زمان خودش فیلم پرسر و صدایی بود.
ایرن پس از انقلاب در دو فیلم جایزه ساخته علیرضا داوودنژاد و خط قرمز ساخته مسعود کیمیایی بازی کرد که هر دو فیلم توقیف شد و هرگز نمایش داده نشد و پس از آن نیز نام او در لیست افرادی که اجازه کار ندارند قرار گرفت و تا به وقت فوت نیز برخلاف میل و علاقه‌اش دیگر هرگز موفق به فعالیت در عرصه بازیگری نشد.
روحش شاد

برگرفته از قدیمی ها